یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

تست بینایی

دوستان یه تست باحال حتما امتحان کنید:

تست بینایی

جالبه انجام بدید ببینید بیناییتون در چه سطحه...


http://106.186.25.143/kuku-kube/en-3/


31 به بالا دید خلبانی

21-30 نرمال


15-20 کوری خفیف


11-15 کور


زیر 11 هم دیگه باید بری بمیری.

گناه کبیره؟؟؟؟

یک کلمه بهتون میگم٬ببینید اولین چیزی که به ذهنتون میاد چیه؟


گناه کبیره؟؟؟؟


احتمال زیاد اولین چیزی که به ذهنتون میاد...

۱.مشروب خوری


۲.بی حجابی


۳.و یا زنا هستش


که اینم در نوع خودش درسته

اما بیشتر مردم به دلایل مختلف٬

گناه هایی رو فراموش کردن که پیش خدا با عظمته

و

بسیار

بسیار

بسسسسسییییییاااااارررررررر

بزرگه

در بیشتر مواقع خ بزرگتر از مشروب خوری و بی حجابی هستش٬

ولی تو جامعه ما فقط به عنوان یک اشتباه کوچیک شخصی بکار میره

و فکر میکنند که اینقدر کوچیکه و بی ارزشه که اصلا ارزشش رو نداره اینقد در موردش صحبت بشه.

برای اینکه با این گناه و

عظمتش پیش خدا و

عقوبتی که در پیش داره اشنا بشیم٬به این سؤال جواب بدید.

به نظر شما چرا ابلیس از بهشت بیرون رفت واز رحمت خداوند رحیم تا روز قیامت بی بهره شد و اینقد پاش گرون تموم شده ولیاقت تا ابد موندن تو جهنم رو پیدا کرده؟

چون مشروب خورده بود؟

ویا اینکه چون زنا کرده بود؟

و یا اینکه چون رباخواری کرده بود؟

سؤال عجیبیه نه دوستان عزیز؟؟!!


جوابش خ ساده س:

غرور

و

تکبر


اره غرور٬غرور در برابر حق.

دیالوگ ابلیس تو جهنم چیه؟

گفت من بهتر از اون هستم

من را از اتیش افریدی

و او را از گل.

حالا این حرفو داره به کی میزنه؟

به خدای بزرگ و پروردگار جهانیان وبقیه ماجرا که خودتون میدونید!!!!!!!!!!

حواستونو جمع کنین

خدای بزرگ چی میگه:

ابلیس سر باز زد و تکبر ورزید.


پس

اولین گناه تو دنیا چیه؟

غرور و تکبر

چیزی که میخوام بگم اینه که ممکنه هر کدوم از ما توی این گناه بزرگ افتاده باشیم

ولی پیش خودمون فکر کنیم که اصلا مهم نیست وحتی ککمون هم نگزه و فکرش رو هم نکنیم که

انسان مغرور چه گناهکار بزرگیه


چقدر پیش خدا اررررررزشت کم میشه

و چقدر ثواباتو‌ از دس میدی

وچقد پیش خدا کوچیک میشی 

و وقتی مغرور باشی چقد مردم ازت بدشون میاد 


و


مواظب باش:


غرور. و. ایمان 

باهم جمع نمیشن

به طور عجیبی در عکس همن.


و

جالب اینکه همه اینا که تا الان گفتیم یه طرف.

توی یه جمله سرورمان(ص) همه چیزو در مورد غرور وتکبر میگه و به قول معروف پروندشو میبنده و میندازه کنار.


وبعد می فرمایند:

به بهشت وارد نمیشه 

کسی که کوچکترین ذره ای

غرور

و

تکبر در قلبش باشه.

چقد زیادن تو جامعه که به دلایل کوچیک و بی ارزش به خودشون مغرور میشن.

این به پولش مینازه

این یکی به مدرکش

این به خاطر خانواده و نسبش

و

و

و این یکی هم به خاطر کار و مقامش.

و یکی به قیافه و هیکلش

اینا نمیدونند ویا خودشونو به نفهمی زدند که با این کارشون دارن یه جایی توپ تو جهنم واسه خودشون رزرو میکنن وجالب اینکه کنار عزیز دلشونmrابلیس و طرف دیگر بچه ابلیس اقای فرعون هستش.


حالا از ته قلب ازتون میخوام 

حواستونو جمع کنین که جزو این مجموعه که خدا اینقد ازش بدشون میاد نباشید.

پس روی بندگان خدا و 

دستورات خدا تکبر نداشته باش.

پس واسه خودتون حساب و کتاب کنید

و مارو هم دعا کنید...

سیمین بهبهانی , ابراهیم صهبا , رند تبریزی , عتاب شمس الدین عراقی



 

                             

      سیمین بهبهانی      

 

یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم

هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم

بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم

چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم

گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود

گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم

هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای

رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من

منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم 

 

جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی : 

 

یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی

نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی

بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم

باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی

گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود

با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی

من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام

من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی

من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام

یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی

ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان

رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی

گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی

کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی 

 

جواب سیمین بهبهانی به ابراهیم صهبا : 

 

گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق بیمارت کنم

یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم؟

گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم

خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم


جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی : 


دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی

در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را

گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی

شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را

گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی

تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را

گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا

ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را

 

جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا : 

 

صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست

وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست

گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین

کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست

صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان

کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست

سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی

دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست

با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی

بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟

دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی

زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست

صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال

چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست

 

عتاب شمس الدین عراقی به رند تبریزی:


ای رند تبریزی چرا این ها به آن ها می کنی

رندانه می گویم ترا ،کآتش به جان ها می کنی 

ره می زنی صهبای ما ای وای تو ای وای ما

شرمت نشد بر همرهان ، تیر از کمان ها می کنی؟ 

سیمین عاشق پیشه را گویی سخن ها ناروا

عاشق نبودی کین چنین ، زخم زبان ها می کنی 

طشتی فرو انداختی ، بر عاشقان خوش تاختی

بشکن قلم خاموش شو ، تا این بیان ها می کنی 

خواندی کجا این درس را ، واگو رها کن ترس را

آتش بزن بر دفترت ، تا این گمان ها می کنی 

دلبر اگر بر ناز شد ،افسانه ی پر راز شد …

دلداده داند گویدش : باز امتحان ها می کنی 

معشوق اگر نرمی کند ، عاشق ازآن گرمی کند!

ای بی خبر این قصه را ، بر نوجوان ها می کنی؟ 

عاشق اگر بر قهر شد ، شیرین به کامش زهر شد

گاهی اگر این می کند ، بر آسمان ها می کنی؟ 

او داند و دلدار او ، سر برده ای در کار او

زین سرکشی می ترسمت ، شاید دکان ها می کنی 

از (بی نشان) شد خواهشی ، گر بر سر آرامشی

بازت مبادا پاسخی ، گر این ، زیان ها می کنی

مکه

ﻣﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ:

ﻣﮑﻪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

 ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ،ﮔﻨﺎﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭست هاﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺧﻄﺎ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ … 

ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺪﺍ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻣﮑﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ …
ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ، 

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺰﺩﺍﯾﺪ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩ، ﺧﻮﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ … 

ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ 

ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺳﺎﺩﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﺗﺼﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻢ … 

ﺁﺭﯼ ﺷﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﮑﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ثانیه های انتظار پشت چراغ قرمز را تاب بیاوریم، 


شاید خدا دارد آرزوی کودک دستفروش را بر آورده میکند!!

آخ به دلم

میخوام برم از این دیار 
شکوه کنم به روزگار
که رقیب من رسیده به یار 
چه کنم به کار کردگار آخ به دلم آخ به دلم
چراغ ایوونم رفت
جلوی چشام جونم رفت 
مرغ غزل خونم رفت 
یه کارد سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم
شب همه شب تا به سحر
هی می خورم خون جگر 
یکی آورد برام خبر 
که عروسی کرد با یک نفر آخ به دلم آخ به دلم
چراغ ایوونم رفت
جلوی چشام جونم رفت 
مرغ غزل خونم رفت 
یه کارد سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم
رفته بودیم خونه خدا 
بسته بودیم عهد و وفا
به عهد خود زد پشت پا 
با دیگری شد آشنا آخ به دلم آخ به دلم

غمگین و خاموشم

                 شرابت میشوم بسیار تو جامم میشوی آیا ؟                 

  زمین و آسمان را فرش پایت میکنم تو پایم میشوی آیا ؟

نگاه هر حرامی را به دستم کور میسازم 

 تو با آن چشمان جادویت نگاهم میشوی ایا ؟

 قدمهای هر مزاحم را به دستم ضایع میسازم

   تو با آن قدمهای پر امید دو پایم میشوی آیا ؟   

   اگر دستی بخواهد عشق من گیرد جدا سازم دو دستش را      

تو با آن دستان پر احساس دستانم میشوی آیا ؟

                   اگر خدا حکمش چنین سازد تو یار من باشی                              

تو با آن هیبت محبوب تکیه گاهم میشوی آیا ؟ 

چنان رنجور پر دردم ..چنان غمگین و بی مرحم

همان خاکسترم خاموش..همان دیوانی سردم

امشب دلم میخاد تا فردا می بنوشم من


دلم غم دارد امشب...................سرم تب دارد امشب

گلوم بغض دارد امشب..........چشام اشک دارد امشب

دختری که...

دختری که پررو نباشه....


تخس نباشه...


سرتق نباشه...


شیطون نباشه....


حاضر جواب نباشه...


باخنگ بازیاش نخندوندت..


ازت پاستیل نخواد...


بدونه حق باتو اما بازم پافشاری کنه..


گازت نگیره....


کل لباستو رژلبی نکنه...


گوشیت زنگ میخوره چشاشو ۴ تا نکنه تو گوشیت...


به حرفات گوش کنه..


بدون دختر نیست معلم دینیه..

زندگی

زنده شدم دوباره...

یعنی زندگیم زندم کرد...

سی نصیحت از زرتشت

سی نصیحت از زرتشت
1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر.
2.قبل از جواب دادن فکر کن.
3.هیچکس را تمسخر مکن.
4.نه به راست و نه به دروغ قسم مخور.
5.خود برای خود، زن انتخاب کن.
6.به ضرر و دشمنی کسی راضی مشو.
7.تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما.
8.کسی را فریب مده تا دردمند نشوی.
9.از هرکس و هرچیز مطمئن مباش.
10.فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی.
11.بیگناه باش تا بیم نداشته باشی.
12.سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی.
13.با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی.
14.راستگو باش تا استقامت داشته باشی.
15.متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی.
16.دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی.
17.معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی.
18.دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی.
19.مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی.
20.سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی.
21.روح خود را به خشم و کین آلوده مساز.
22.هرگز ترشرو و بدخو مباش.
23.در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند.
24.اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده.
25.دورو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین.
26.چالاک باش تا هوشیار باشی.
27.سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی.
28.اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری.
29.با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد.
30.مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند .


دوستــــت دارم

چشمهایت را در چشمهایم خیره کردی و آهسته گفتی
دوستت دارم
در آن هنگام که در دلم فریاد می زدم من هم
دوستت دارم بیشتر از آن چه که
فکرش را می کنی
اشکهایم بی اختیار روانه گونه هایم شدند
سرم را آهسته بر روی شانه هایت گذاشتی
موهایم را نوازش کردی
لبانت را بر لبانم نزدیک کردی
و بوسه گرمی از لبانم چیدی ، دستهای سردم را در
دستهای گرم و لطیفت فشار دادی
گفتم... می دانی


می خواهم تا خود سپیده صبح در آغوشت باشم
و برای همیشه در کنار هم باشیم.... عطر نفسهایت
را نزدیک نفسهایم احساس کنم
ستاره ها در آسمان چشمک زنان جشن با شکوهی را
آغاز کردند... همه جا تاریک بود
قطرات باران یکی یکی و خیلی آهسته صورتمان را
نوازش می داد
پرنده خوش آوازی بر شاخه درخت نشست
تــو به آسمان نگاهی کردی و من همان طور که در
چشمهایت خیره شده بودم
لبخند زنان فریاد زدم
نــــگاه کن
نـــگاه کن ...! پرندگان زمستانی چگونه در دل من
خود را گرم می کنند
و
ماه نیمه٫ در طراوت روحم٫ نیمه دیگر خود را می
جوید
ببین... چگونـــه تـــو را دوســـت دارم
که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد و در حرارت
خونم پناهی می جوید
دوستــــت دارم

با همه باش اما تنها

ﺑﺎ ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻦ ...... 
ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﺸﻮﻧﺪ ......
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ......
ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﺳﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ....
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.......
گرگ باش...مغرور.....
میخوای خنجری بزنی از رو به رو بزن...
مثل گرگ تعصب داشته باش...
مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن...
مثل گرگ رو در رو حق بگیر...
به مانند گرگ باش دشمن را بِدر...
در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش...
آن ها با پارس کردن های بیهوده زنده اند...
گرگ باش...
زوزه ی گرگ از تنهاییست . . .
ولی گرگها دسته جمعی زوزه میکشند . . .
در دنیای گرگها اعتماد یعنی مرگ . . . .
با همه باش اما تنها ! ! !

ﺑﺎ ﺗـﻮ ﻫـﺴــﺘﻢ ﺳﻬـــﺮﺍﺏ!

ﺑﺎ ﺗـﻮ ﻫـﺴــﺘﻢ ﺳﻬـــﺮﺍﺏ!
تﻮ ﮐـﻪ ﮔـﻔﺘﯽ "ﮔـﻞ ﺷـﺒﺪﺭ ﭼـﻪ ﮐـﻢ ﺍﺯ ﻻﻟﻪ ﯼ ﻗـﺮﻣـﺰ ﺩﺍﺭﺩ؟"
ﺭﺍﺳـﺖ ﻣیﮔــﻮﯾﯽ ﺗـﻮ، ﭼـﻪ ﺗﻔــﺎﻭﺕ ﺩﺍﺭﺩ 
ﻗـﻔـﺲ ﺗﻨﮓ ﺩﻟـــﻢ ، ﺧـــﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﮐـــﺲ ﺑﺎﺷـد؛ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻗــــﻮﻝ ﺗـﻮ ﭘـﺮ ﺍﺯ ﻧﺎﮐـــــﺲ ﻭ ﮐـــﺮﮐـــﺲ ﺑﺎﺷــــﺪ ؟!!!!
ﻣـــﻦ ﻧـﻪ ﺗﻨﻬــــﺎ ﭼــﺸــﻤــﻢ ، ﻭﺍﮊﻩ ﺭﺍ ﻫـــﻢ ﺷـﺴــــــﺘﻢ...
ﻓﮑــــــﺮ ﺭﺍ...
ﺧـــﺎﻃــــﺮﻩ ﺭﺍ...
ﺧــــﻮﺍﺏ 1ﭘﻨﺠـــــﺮﻩ ﺭﺍ...
ﺯﯾـﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑــﺮﺩﻡ...
ﭼﺘﺮﻫــــﺎ ﺭﺍ ﺑﺴــﺘﻢ...
ﻣــﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬـــﺮ ﭘﯿـﻮﺳــﺘﻢ
ﻣــــﻦ ﻧﻮﺷـــﺘﻢ ﻫــﻤــــــﻪ ﯼ ﺣــــــﺮﻑ ﺩﻟـﻢ...
ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔــﻔـﺘﻢ ﮐــﻪ 
ﻫــﻮﺍ ﻋـ ﺸـ ـﻖ ﺯﻣـﯿﻦ ﻣـﺎﻝ ﻣـﻦ ﺍﺳﺖ...
ﻭﻟـــﯽ ﺍﻓـﺴــــــﻮﺱ "ﻧـﺸـــــﺪ" ...!
ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣــﻦ ﻧـﻪ ﻋـ ـﺎ ﺷـ ﻖ ﺩﯾﺪﻡ...
ﻧـﻪ ﮐـﻪ ﺣــﺘﯽ 1ﺩﻭﺳــــﺖ ! ! ! !
" ﺯﯾـــﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣــــﻦ ﻓـﻘـﻂ ﺧــﯿـﺲ ﺷــــﺪﻡ " ! ! ! ؟
ﺑﺎﺯ ﻫـﻢ ﻣیﮔﻮﯾﯽ " ﭼـﺸـﻢ ﻫـﺎﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷـﺴـﺖ ؟ !
ﺟـﻮﺭ ﺩﯾﮕـﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪ ؟ ! ! ! " 

گرگ تمام یک عشق پاک است......

مثل گرگ ها باشیم،که مرگ شان مرگ دو گرگ است

اری،وقتی یکی از جفتی بمیرد،مرگ او ،مرگ جفتش هم هست

چه موجود عجیبی است این گرگ

درنده است ولی عاشق فرزندانش هست ،می میرد اگر درپای فرزندش خاری برود

ناله ی او که تو را میترساند،صدای دلی است که در مرگ جفت خود اسمان را براشفته می کند

گرگ ایده الی است برای عشق بازی ایرانی

و که چه موجودی است این گرگ

گرگ ها از ما عاشق تراند ،نه مثل من اند و نه مثل تو

او مثل ما هر روز دل باخته نیرنگی نمی شود 

او فقط یک بار در طول زندگی اش عاشق میشود،یک بار ازدواج میکند،

ودیگر جز عشق اش چیزی نمی بیند

مرگ یک گرگ،مرگ جفتش هم هست

گرگ ها مرگ را فقط لایق خود می دانند وقتی که دیگر یارشان نباشد

و ،که چه مغرور وزیبا

دنیای گرگ ها دیگر چیزی نیست مگر یارشان ،دیدنش،خنده اش،نازش 

وهمه وهمه زندگی شان یارشان هست وبس

که چشمان یارش از مستی وناز افریده اند

که نازش،شادیی در نهان خانه دلش نشاند

چو بنشیند در کنارش،قرار از دلش برباید


گرگ ها مجنونی هستند که از دوری او،مشق نام لیلی کنند


اری،هر نفسی که از سینه یشان بیرون می اید مشقی است که از دوری معشوق شان بر دل سرسبز بیشه نقش می بندد

"مشق نام لیلی میکنم...........خاطر خود تسلی میکنم

گرچه میسر نیست کام او....عشق بازی میکنم با نام او"

اری بترس ،
صدای عاشق دل هر سنگدلی را می لرزاند


"چو از دل براید لاجرم بر دل نشیند"


دلی که عاشق است،

آرام میگیرد با بی قراری گرگ و

دل سنگ دل توان این همه عشق حقیقی را ندارد وبه خود از عشق جاویدان یک گرگ به خود می لرزد



گرگ تمام یک عشق پاک است......