یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ

ﺩﻟﻢ ﻣﮯ ﺧﻮاﻫﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺪﺍﻳﺖ کنم :

ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ
ﻭ بگویم ﺗـﻮﺧﻮﺩ ﺁﺭاﻣشی
ﻭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺧـﻮﺩ ِ بیقرار
ﺧﺪﺍﯾـﺎ
ﺧﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻭﺍﻫﯽ ﺑﺴﺎز

نظرات 39 + ارسال نظر
خانوم توت فرنگی یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 11:25

آنقدر «دیروزها» نشد و
واگذار کردیم به «فرداها»
که «فردا» دیگر سنگین شده
و آمدنی نیست !
برای همین ما مانده‌ایم
و مشتی «کاش» و «شاید»

خانوم توت فرنگی یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 11:24

دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند ،


زیرپایت بچین که پله شوند ..


هیچوقت نگران فردایت نباش ،


خدای دیروز و امروزت،فرداهم هست ..


ما اولین دفعه است که تجربه بندگی داریم..



ولی او قرنهاست که خداست...

خانوم توت فرنگی یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 11:24

چه ساده لوح اند آنان که می پندارند



عکس تو را به دیوارهای خانه ام



آویخته ام



دیوارهای خانه ام را



به عکس تو آویخته ام

خانوم توت فرنگی جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 11:09

عشق از دوستی پرسید : تفاوت من وتو در چیه ؟

دوستی گفت : من دیگران را باسلامی آشنا می کنم و تو با نگاهی .....

من آنها را با دروغ جدا می کنم و تو با مرگ..

خانوم توت فرنگی جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 11:08

تو از دلتنگیِ شبهایِ آغوشم چه می دانی ؟
از آواری که بی تو ماندهِ بر دوشم! ، چه می دانی ؟

از اینکه گفته بودی - دوستم داری - ولی رفتی
از آهنگِ صدایِ مانده در گوشم چه می دانی ؟!!

هنوزم بوی آغوشِ تو را پیراهنم دارد
از اندوهی که من هر روز می پوشم چه می دانی ؟

ببین !! از عشق ناچارم ولی دلگیرم از دستت
از اینکه مثلِ سیر و سرکه می جوشم ، چه می دانی ؟

جوابم را بده - من یک تماس رفته از دستم -
و رنجِ یک شماره یِ فراموشم ! چه می دانی ؟

از اینکه رفته ای و هر چه می کوشم نمی فهمم
چرا رفتی !!! ؛از احساسات مغشوشم چه می دانی

خانوم توت فرنگی جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 11:07

عاشق که می شوی

لالایی خواندن هم یاد بگیر

شب های باقیمانده ی عمرت

به این سادگی ها

صبح نخواهند شد...!

شایدتو
سکوت میان کلامم باشی
دیده نمیشوی
امامن تورااحساس میکنم
شایدتوهیاهوی قلبم باشی
شنیده نمی شوی
امامن تورانفس میکشم...

خانوم توت فرنگی سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 00:33

خانوم توت فرنگی پنج‌شنبه 16 دی 1395 ساعت 05:49









خانوم توت فرنگی پنج‌شنبه 16 دی 1395 ساعت 05:46









خانوم توت فرنگی چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت 23:48







خانوم توت فرنگی چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 11:54

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم...
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم
بی تو ساعتها فرصت برای گریستن دارم
اما برای تماشای تو
فقط همین یک لحظه را فرصت دارم...

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 11:54

رویاهایم را به سمسار دادم....

روی شیشه ی مغازه اش نوشت..

کابوس های عاشقانه..❤

به قیمت جوانی....

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 11:53

تا بوده، همین بوده: همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست! بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 11:53

آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چیزهایی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بیاندیشی : آیا کسی برایم آرزویی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نویسم… املایم بد نیست ! از تکرار اسمت لذت می برم…

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 11:52

میدونی بن بست زندگی کجاست؟ وقتیه که نه حق رسیدن داری! نه توان فراموش کردن

نیلوفر دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 10:15 http://nafasi76.blogfa.com

یک لبخند زیبا بسته بندی کرده ام...



برای روزی که اتفاقی تو را ببینم....



آنقدر تمیز می خندم که به خوشبختیم



حسادت کنی...

نیلوفر جمعه 3 دی 1395 ساعت 18:36 http://nafasi76.blogfa.com

آغوشِ دختران
گور خوبی‌است،
برایِ فراموش کردن،
زنی که گوری
به جز تنهایی‌اش ندارد!

نیلوفر جمعه 3 دی 1395 ساعت 18:36 http://nafasi76.blogfa.com

آه اگر یک روز از غریزه‌ی خرگوشی‌ات رها شوی
و بفهمی
شکارچی‌ات نیستم
عاشق توام!


نزار قبانی

نیلوفر جمعه 3 دی 1395 ساعت 18:36 http://nafasi76.blogfa.com

روزهـا مـیـگُـذَرَن‍ـد . . و مَنـ هـَر روز . . دُنـیـا را ب‍ـیـش‍ـتـَر مـیـشـِنـاسـَمـ‍ . . عـاقـِلـ تـَر مـیـشـَوم‍ـ . . دیـگـَر کَـمتـَر رویـا مـیـبـافَـمـ‍ . . وَ دیـرتَـر آدَمـهـا را بـاوَر مـیـکُـنَـمـ ‍. . بـیـشتـَر اِحـس‍اساتَـمـ‍ را نـادیدِه‍ میـگیـرَمـ ‍. . روزهـا مـیـگُـذَرَنـد . . و مَن‍ـ هـَر روز . . بیشتَر اَز دُنیاۍ سادِگی اَمـ‍ فاصِلِہ میگیرَم‍ـ :).....

نیلوفر جمعه 3 دی 1395 ساعت 18:35 http://nafasi76.blogfa.com

هیشکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیشکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیشکی نمیمونه تا بامن توی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من با دلم دربه در شه
هیشکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیسه خیسه
چرا هیشکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمینویسه
هیشکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیشکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته
آخه تو کلبه سوتو کور تاریک قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه

نیلوفر جمعه 3 دی 1395 ساعت 18:17 http://nafasi76.blogfa.com

اگر میم مشکلات را برداریم زندگی شیرین میشه
برایت هزاران یلدای شکلاتی آرزو دارم
عمرتان طولانی ، قلبتان آفتابی !

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:19

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”

وقتی یه سنگ رو تودریا میندازی

فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه

وبرای همیشه محو میشه

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:17

نه طبق ِ مُد دوستت دارم

نه به حکم سنت!

همه چیز بنا بر فطرت است

"خوب ها"

دوست داشتنی اند

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:16

خــــــــلاقم ...............
حکم میکــــــنه..............
چیزی نگــــــ ـم .............
و گــرنه.............
دلم خیلـــــــی پـــــره............
گفتنــد : هر چه میخواهد دل تنگت بگو ..........
گـفتم : دلِ تنگـــم هـر آنچه خواسـت و مـــن به زبـان آوردم
دست نیافتنـی شد ...........
پـس به احتــرام آرزوهـایــم سکــوت میکنم ............
چرا که خیال از دسـت دادن بقیه آرزوهایم را ندارم..........
سکوت کردم ..........
گمان کردنـد دیـــوانه شـده ام .........
آری سکوت کردم و کسی نفهمید ...........
کـــه در دلم غوغـــاسـت........

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:16

به " تـــــــــــــو " کـــــه میرســـــم ...!

مکـــث میکنـــــم ...!

انگـــــار در " زیباییــ ــت " چیـــــزی را ,

جـــــا گذاشتـــــه ام !

مثلــــــــــا"...

در صـــ ــدایت ... آرامـــــ ـــش ♥

در چشـ ــــم هایـــــت ... زندگـــــ ـــی ♥

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:15

همیشه از فاصله ها گله میکنیم...






شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی


برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:14

من

دهقان فدا کاری شده ام

که تمام وجودش را به آتش

کشیده روبرویت

وتو

قطاری که

چشم دیدن من را ندارد !!

خانوم توت فرنگی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:14

هیچ شباهتی به یوسف ندارم...

نه رسولم,نه زیبایم,نه برای کسی عزیزم,نه چشم به

راهی دارم...

فقط...

در " چاه " افتاده ام!!!

زهرا خانوم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 17:01 http://mamadivazezejon.mihanblog.com/

آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست
امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست
اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود؟
آینه ی تمام نمای حبیب نیست
فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست
سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق فراز و نشیب نیست
آن برق را که می گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه ی این عندلیب نیست شفیعی کدکنی

زهرا خانوم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 17:00 http://mamadivazezejon.mihanblog.com/

دست به دست مدعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیب من جانب خانه می روی
بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم
گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی
من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی
در نگه نیاز من موج امید ها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی
حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی؟ شفیعی کدکنی

زهرا خانوم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 17:00 http://mamadivazezejon.mihanblog.com/

آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها قهقهه ها
آن امانت ها را
آسمان آیا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچهه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان آیا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟ شفیعی کدکنی

زهرا خانوم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 16:59 http://mamadivazezejon.mihanblog.com/

...در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه می سراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آندم جوانه های جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود شفیعی کدکنی

زهرا خانوم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 16:59 http://mamadivazezejon.mihanblog.com/

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را! شفیعی کدکنی

زهرا خانوم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 16:58 http://mamadivazezejon.mihanblog.com/

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت سهراب سپهری

خانوم توت فرنگی جمعه 19 آذر 1395 ساعت 22:54

با خدا باش پادشاهی کن ...

بی خدا باش .هرچه خواهی کن

خانوم توت فرنگی جمعه 19 آذر 1395 ساعت 22:53

بسیار عالی ...احسنت

ممنونمممممم

خانوم توت فرنگی جمعه 19 آذر 1395 ساعت 22:53

وقتی وجود خدا باورت بشه ...

خدا یه نقطه میزاره زیر باورت و ...

یاورت میشه

نیلوفر جمعه 19 آذر 1395 ساعت 10:59 http://nafasi76.blogfa.com

سـلـامتـیِ خـــدا ...
هــر مــوقـع دلــم واســش تــنـگ میـشــه خـودشــو نـمـیـگـیــره ...
قــهـر نـمـیـکــنـه ، بــه حـرفــام گــوش مـیــده ...
اذیـتـــم نـمـیـکــنـه ...
بـهـونــه نـمـیـگـیــره ...
و از هــمـه مـهـــم تــر ، تــرس از دســت دادنـش رونــدارم ...

نیلوفر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 10:31 http://nafasi76.blogfa.com

این روزها دوره دوره ى گرگ هاست !
مهربان که باشی …
می پندارند دشمنی !
گرگ که باشی …
خیالشان راحت می شود از خودشانی !
ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم …

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد