مــرد مـــن آنقـــدرهــا هـم رویـایـــی نیست
یکـــــ آدم ســـاده کــه مـی شـــود از قـامتش مغـــرور شــــد
کـــه مـــی شـــود خستگـــی هـایش را فهمیــــد
کــه چشمـــانش حرفــــی جــز بـــرای مـــن نـدارد
بـایـــد زن بـاشـــی تـا بفهمــــی حتـــی یکــــــ شاخــه گـــل وقتــــی از دستـــــ مـــردی مـــی رسد کـــه دستـانش جـــز بـرای تـو نیستـــــ
چـــه عشقــــی دارد . . .
هـــزار کـــادوی گـــران قیمتـــــ پیشکــش . . .
بـایـد زن بـاشـــی تـا ببینـــی همـــان دستـــــ هـا چیـــزی ستـــــ فـراتـــر از یکــــ دستـــــ
محکــــــم
امــن است و مطمئـن
بانو
زندانبان لبانت باش
هیچ گاه نگذار کسی که هنوز به او اطمینان نداری
لبانت را ببوسد...
یک زن تنها با یک بوسه عاشق میشود،
و تورا دیگر از یاد او گریزی نیست...
ب
ای که میپرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بیچون و چرا
عشق یعنی کوشش بیادعا
عشق یعنی عاشق بیزحمتی
عشق یعنی بوسه بیشهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمهای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی این که انگوری کنی
عشق یعنی این که زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن افتادگان زیر پا
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی شده
عشق یعنی مرغهای خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان عشق باش
عشق یعنی تشنهای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درماندهای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
عشق یعنی عارف بی خرقه ای
عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
درجهان هر کارخوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است
سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام
باپول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه...
با پول می شود ساعت خرید ولی زمان نه...
با پول می شود سرگرمی خرید ولی شادی نه...
باپول می شود رختخواب خرید ولی خواب نه...
با پول می شود غذا خرید ولی اشتها نه...
با پول می شود دارو خرید ولی سلامتی نه...
با پول می شود وسیله آرایش خرید ولی زیبایی نه...
با پول می شود خدمتکار خرید ولی دوست نه...
با پول می شود مقام خرید ولی احترام نه...
با پول می شود کتاب خرید ولی دانش نه...
و در نهایت...
با پول می شود آدم خرید ولی عشق نه...
: چارلی چاپلینداغ هجر کدام عزیز را بر دل داری شقایق
که اینگونه سرخی دلت را به سیاهی نشانده
نیک می دانم شقایق
سوختن عشاق را سزاست
اما بگوی بر من
در وسعت بی انتهای صحرا
در آن دور دست دور افتاده ی مهجور
در آن تنهایی وسیع
چگونه شکوه عشق را یافتی که من
در این ازدحام سرشار
در این انبوه مردمان هزار رنگ
در این تعدد بی شمار صورتکها
هیچکس که کسی باشد و لایق عظمت واژه ی مقدس عشق
نمی یابم
و چشمهایم
به هر سو که نظر کرد
جز اشکال صورتهای وهم آلود آمیخته به رنگ را ندید
و قلبم
ناکام ماند در جستجوی زلالت پر شور چشمهایی که پاک می نگرند
که گویی
در آشفته بازار این شهر
نجابت نگاه کمیاب ترین کالاست
افتخار سوختن از عشق تو را سزاست شقایق
چرا که در خلوت در سکوت آمیخته ی نجیب صحرا
پاکی عشق را یافتی
و آن داغ که بر دل داری
درخشانتر از هر ستاره ای است که ایشان
بر سینه های غبار گرفته شان حمایل می کنند
اون موقع دخترا میرفتن سرچاه یاچشمه آب بیارن'یه پسر خوشتیپی
گیرشون میومد
وخوشبحالشون میشد'خوشبخت میشدن۰
ولی حالا۰۰۰
ای لعنت برکسیکه شیرآب ولوله کشی رو اختراع کرد!بدبختمون کرد!!!
تمام دنیا هم که بروند
تمام دنیا هم که نباشند★شوم فارغ از یاد بود نبود. . . .☆
★روی آوردم زپیکار درون. . .☆
کاش مال من بودی فقط ....کاش فکر من بودی فقط....
دلم از طپشهای پیاپی خسته است کاش معنای طپش بودی فقط....
چشمهایم خسته از نادیدنت کاش خواب خسته ی این چشمها بودی فقط....
بوی تو پر **کرده این جان مرا کاش در آغوش من بودی فقط....
دستهای از نوشتن خسته اند کاش با این *دستها*بودی فقط....
پر شدم از هر حضور گرم تو کاش من میسوختم با تو،ولی بودی فقط....
باید از نو تازه شم،باید از نو زنده شم کاش در تازه شدن ،تو گلم بودی فقط.....
بودنت یک عمر بوده آرزوی این دلم کاش و ای کاش که تو بودی فقط....
در این هوای دوریت
تو این غم جداییت
دل من شده هواییت
میخواهم بیام حوالیت
پی چشمای قهوه ایت
لبهای سرخ اناریت
میخام بشم فداییت
فدای شرم و پاکیت
بشم قربون سادگیت
قربون صاف صادقیت
قلبم شده روانیت
شدم روانی زنجیریت
ناز موهای مشکیت
با اون قلب طلاییت
میخام بیام کنارت
واسه ی روی ماهت
آی فرشته..................
نمیخاستم آرامشو ازت بگیرم
نمیخاستم خورشیدت غمگین باشه
نمیخاستم که چشات بارونی و خیس
سهم تو گریه باشه تنهایی باشه
آی فرشته..................
آرزوم بوده که خوشی توی دلت
مثل یه دشت پر از شقایق باشه
روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
سیب سرخ بهشتی هم برات چیدنی باشه
آ ی فرشته...............
من اگه بی کس وتنهام غمی نیست
تو به فردا ها به خوشبختی بیندیش
همه ی کهکشونا هم ارزونی تو
تو به دنیایی خوب و دیدنی بیندیش
...
عشقم دلخوشی منی همیشه
به تماشای گل لبخند تو بوده
خودم آشنای دردم اما برا خاطر تو از خوشی میخونم
تقدیم به نیلا که نفس منه