میگویند در یک مجلسی از ژولیده
نیشابوری پرسیدند: میتوانی فی البداهه شعری بگویی که ده تا کلمه " دل "
درآن باشد و هر کدام معنای مختلفی داشته باشد.
و او رباعی زیر را در همان مجلس سرود:
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل ، سنگدل ، نشنید و رفت
گفتمش: ای دلربا دلبر زدل بردن چه سود؟!
از ته دل بر من دیوانه دل ،خندید و رفت
سخن بزرگان: اگه یه روزی فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادکنک میخرم. بازی با بادکنک خیلی چیزها رو به بچه یاد میده.... بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک،تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه،حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه ومهم تر ازهمه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره، نباید اونقدر بهش نزدیک بشه وبهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده . و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره.میخوام ببینه بادکنک با این که تمام زندگیش بسته به یه نخ هست اما بازم توی هوا میرقصه.
روباهی از شتری پرسید : عمق این رودخانه چقدر است ؟
شتر جواب داد : تا زانو
ولی وقتی روباه توی رودخونه پرید ، آب از سرش هم گذشت.
و همانطور که در آب دست و پا میزد و غرق میشد به شتر گفت : تو که گفتی تا زانووووو !
شتر جواب داد : بله ، تا زانوی من ، نه زانوی تو !
هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم .
« لزوماً هر تجربه ای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست »
افلاطون می گوید :
اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .
ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ ! . . .
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ؛
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ.
ﻗﻄﺮﻩ ﻋﺴﻠﯽ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ.. ﻣﻮﺭﭼﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺰﻩ ﯼ ﻋﺴﻞ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﻋﺠﺎﺏ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮﺩ،ﭘﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻮﺷﯿﺪ ... ﺑﺎﺯ ﻋﺰﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺯ ﻟﺒﻪ ﻋﺴﻞ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺰﻩ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺴﻞ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ ﺗﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ ... ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺩﺭ ﻋﺴﻞ ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ...ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﺩ،ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ﻣﺮﺩ .... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﮑﻤﺎﺀ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺰ ﻗﻄﺮﻩ ﻋﺴﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ! ﭘﺲ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﮐﺘﻔﺎ ﮐﺮﺩ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ،ﻭ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺁﻥ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻫﻼﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...