زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فرداییست، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
رو نیمکت بی تو
تو قلب پاییزمǀ Ɩσνє уσυ αƖωαуѕ ιη му нєαят ƝιƖα
نگاهم مکن...
چشمانت ، غزل می ریزد ، به دفترم
نگاهت ، شکل می دهد ، به کلامم...
و امان از این چشمان سیه ،
که وقتی می گردانی شان ...
واژه هایم ، مجروح می شوند
من شعرم
خود_خود شعر
از وقتی "عاشقت" شدم
"بنفشه بهاری"
اگر نمیتوانی بلوطی برفراز تپه ای باشی ،
بوته ای در دامنه ای باش، ولی بهترین بوته ای باش
که در کناره ی راه می روید .
اگر نمیتوانی بوته ای باشی ،
علف کوچکی باش و چشم انداز کنار شاهراهی را زیباتر کن
اگر نمیتوانی نهنگ باشی ،
فقط یک ماهی کوچک باش ، ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه !
همه ی ما را که ناخدا نمیکنند، ملوان هم میتوان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ، کارهای کمی کوچکتر و آنچه که وظیفه
ماست، چندان دور از دسترس نیست .
اگر نمیتوانی شاهراه باشی، کوره راه باش،
اگر نمیتوانی خورشید باشی
ستاره باش،
با بردن و باختن اندازه ات نمیگیرند .
هرآنچه که هستی،
بهترینش باش …
نگار الهی