ممنون از حضورت داداش مجتبی پستت خیلی قشنگه
خودشم قشنگه
یادت را از من نگیر بگذار من هم مثل سهراب بگویم دلخوشی ها کم نیست !!!
گرگ ها را دوست دارم مرگ را قبول میکنند اما هیچگاه تن به قلاده نمیدهند
احسنت
هیچوقت نخواستم دشمنامو بشناسم چون میدونستم بهترین دوستامو از دست میدم..
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم... کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند... برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم... با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند...
سایگل خانم مهربون
فردا و دیروز با هم دست به یکی کرده. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد. فردا با وعده هایش مرا خواب کرد؛ وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود
زمانی فرا میرسد ... که سکوت بیش از همه گفته ها ، مقصود را می رساند ... !
ممنون از حضورت داداش مجتبی
پستت خیلی قشنگه
خودشم قشنگه
یادت را از من نگیر
بگذار من هم مثل سهراب بگویم
دلخوشی ها کم نیست !!!
گرگ ها را دوست دارم
مرگ را قبول میکنند
اما هیچگاه تن به قلاده نمیدهند
احسنت
هیچوقت نخواستم دشمنامو بشناسم
چون میدونستم بهترین دوستامو از دست میدم..
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم...
کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند...
برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم...
با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند...
سایگل خانم مهربون![](http://www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
فردا و دیروز با هم دست به یکی کرده.
دیروز با خاطراتش مرا فریب داد.
فردا با وعده هایش مرا خواب کرد؛
وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود
زمانی فرا میرسد ...
که سکوت بیش از همه گفته ها ،
مقصود را می رساند ... !