در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی های فراوان
انگشتان دست خود را از دست داد.
وقتی کودک پدر خود را دید با چشمانی آکنده از درد
از او پرسید:پدر انگشتان من کی دوباره رشد می کنند؟
مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست
سخنی بگوید،به سمت ماشین خود بازگشت و
شروع کرد به لگد مال کردن ماشین
و با این عمل کل ماشین را از بین برد و ناگهان
چشمش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد
"بابا دوست دارم"
بسیار زیبا....................
ممنونم

نیلا جون واقعا عالی بود متنت دمت جیزززززززززز
وای چه بد الانه اسمونم به زمین بیاد دست بچه دست نمیشه که
نوچ نمیشه


خیلی با مفهوم بود....
آیا نظرات من به دست شما نمیرسه دوباره؟