ای حسین فاطمه این کینه هامان را ببین
قلب مجروح درون سینه هامان را ببین
یازده خورشید را کشتند و داغ تو فزون
تکه تکه زین ستم آیینه هامان را ببین
گرچه شد خورشید ما در پرده ی غیبت ولی
می رسد نورش ز ماه حضرت سید علی*
باز هم هر روز عاشورا و هر جا کربلا**
باز هم فتنه، اگرچه هست حجت ها جلی
ترس ما کشته شدن یا غارت این خانه نیست
بلکه دنیایی شدن با مسلک کوفی گری ست
گر که بگذاریم امام خویش را تنها به تشویق هوا
فرق ما با آن جنایت پیشگان سفله چیست؟***
ای حسین فاطمه داغت درون قلب ماست
نهضتت رسواگر روی تمام فتنه هاست
شمر را در هر زمان نومید از قتلی کنیم****
که پی خورشید و مه دشنه به دست و بی حیاست
سلام من به محرم
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد تریب السلام علی البدن السلیب السلان علی الثغر المقروع السلام علی الراس المرفوع
عقل در دایره ی عشق تو سرگردان است
عقل و عشق است که در ذکر تو باهم داریم
از ازل شور حسین بن علی (ع) در سر ماست
تا ابد در دل خود داغ محرم داریم
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت و تعزیت باد
کربلا آماده ای؟ فرزند زهرا میرسد،
نور چشمان علی ، آرام دلها میرسد،
میتوانی با محبت میزبانی اش کنی؟
با ابوفاضل ، علی اصغر و لیلا میرسد.
رسم مهمانی بجا آور ،کمی آبش بده
گرچه او دریا دل است و سوی دریا میرسد،
من نمیدانم چه شد در روز عاشورا که او
بانگ هل من ناصرش تا عرش اعلا میرسد،
با دلی خونبار شد عازم به میدان بلا،
ناله های دخترش تا قلب بابا میرسد،
کاروانسالار او بعد از شهادت زینب است،
خطبه هایش چون علی بر گوش دنیا میرسد.
زندگی بافتن یک قالی ست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی…
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین،فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار
قالی زندگیت را نخرند…
هوا کبود شد، این ابتدای باران است
دلا دوباره شب دلگشای باران است
نگاه تا خلاء وهم میکشاندمان
مرا به کوچه ببر، این صدای باران است
اگرچه سینه من شوره زار تنهایی است
ولی نگاه ترم آشنای باران است
دلم گرفته از این سقفهای بی روزن
که عشق رهگذر کوچههای باران است
بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را
که روی شانهی گل، جای پای باران است
نزول آب حضور دوباره برگ است
دوام باغچه در هایهای باران است سلمان هراتی
آدم را میل جاودانه شدن
از پله های عصیان بالا برد
و در سراشیبی دلهره ها
توقف داد
از پس آدم،آدمها
تمام خاک را
دنبال آب حیات دویدند
سرانجام
انسان به بیشه های نگرانی کوچید
و در پی آن میل
جوالهای زر را
با خود به گور برد تا امروز
و ما امروز
چه روزهای خوشی داریم
و میل مبتذلی که مدام ما را
به جانب بی خودی و فراموشی می برد سلمان هراتی
پیش ازتو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار
بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت سلمان هراتی
سجاده ام کجاست؟
می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مداوم شاید،
تأثیر سایه ی من است،
که این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟ سلمان هراتی
گلچین اشعار سلمان هراتی
زندگی ساعت تفریحی نیست
که فقط با بازی
یا با خوردن آجیل و خوراک
بگذرانیم آن را
هیچ می دانی آیا
ساعت بعد چه درسی داریم؟
زنگ اول دینی
آخرین زنگ حساب! سلمان هراتی
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
من هم دم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
.
متن آهنگ گل نرگس از مهرشاد
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
من هم دم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من هم دم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من هم دم تو من شبنم تو من هم دم تو من شبنم تو
از اینجا تا به شیراز خیلی راهه زمینش نقره و خاکش طلائه
از اینجا تا به شیراز خیلی راهه زمینش نقره و خاکش طلائه
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو من شبنم تو من همدم تو من شبنم تو
بستی بار سفر کی می روی تو به هر جا می روی دل می بری تو
بستی بار سفر کی می روی تو به هر جا می روی دل می بری تو
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو من شبنم تو من همدم تو من شبنم تو
خدا رو خوش نمیاد دل منو شکستی
رفتی جدا از منو کنار اون نشستی
خدا رو خوش نمیاد بی جا قضاوت کنی
با رفتنت عزیزم به من خیانت کنی
خدا رو خوش نمیاد تو مال من نباشی
با رفتنت غصه رو به قلب من بپاشی
خدا رو خوش نمیاد سراغمو نگیری
تنها بزاری منو با اینهمه غریبی
خدا رو خوش نمیاد دل منو رد کنی
تو چشمه ی آرزوم حسرت و بی حد کنی
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز…
برای من فصل سردی دلهاست…
فصل باریدن اشکها…
فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی…
فصل رقصاندن آتش سیگار در سیاهی و سکوت شب…
اینروزها هوای دلم هم پاییزیست
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن..
دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست …
هر چه برایش توضیح دهی,
بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد …
گریه میکند
بهانه میگیرد
نق میزند
خسته میشود
و خوابش میبرد
امان از لحظه ای که بیدار شود
داغ دلش تازه تر میشود
بیچاره دلم !!!!
زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز
زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعت هاست....
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ، کجا
ندیده ای مرا ؟
و عشق تنها نگارنده ی زیبایی هاست...

دلتنگی
یک سکوت میخواهد
یک آغوش
که بوی عطر تورا
تنها
داشته باشد
که بدانی دورکه شد
هنوز هم آغشته باشد
از بوی تو...
دلتنگی
امنیت میخواهد.....
آدم هـا را زمـانی کـه نیـاز بـه شنـیـده شـدن دارنـد
بـشنــــــویــد!!!
نـه زمـانـیکـــه حـوصلـــه شــنـیـدن داریــــــــد .. !!
درسته
عاشق هم شدی مثل زلیخا سمج باش...
آنقدررسوا بازی دربیارتاخداخودش پادرمیانی کند...
عجب طرح قشنگی .. با هارمونی رنگ بی نظیری و سایه روشنای زیبایی ..
خییلی قشنگه .
چشمتون زیبا بینه

ای حسین فاطمه این کینه هامان را ببین
قلب مجروح درون سینه هامان را ببین
یازده خورشید را کشتند و داغ تو فزون
تکه تکه زین ستم آیینه هامان را ببین
گرچه شد خورشید ما در پرده ی غیبت ولی
می رسد نورش ز ماه حضرت سید علی*
باز هم هر روز عاشورا و هر جا کربلا**
باز هم فتنه، اگرچه هست حجت ها جلی
ترس ما کشته شدن یا غارت این خانه نیست
بلکه دنیایی شدن با مسلک کوفی گری ست
گر که بگذاریم امام خویش را تنها به تشویق هوا
فرق ما با آن جنایت پیشگان سفله چیست؟***
ای حسین فاطمه داغت درون قلب ماست
نهضتت رسواگر روی تمام فتنه هاست
شمر را در هر زمان نومید از قتلی کنیم****
که پی خورشید و مه دشنه به دست و بی حیاست
سلام من به محرم
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد تریب السلام علی البدن السلیب السلان علی الثغر المقروع السلام علی الراس المرفوع
عقل در دایره ی عشق تو سرگردان است
عقل و عشق است که در ذکر تو باهم داریم
از ازل شور حسین بن علی (ع) در سر ماست
تا ابد در دل خود داغ محرم داریم
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت و تعزیت باد
منم تسلیت میگم بهت

فصل اشک و سوز و آه از پرده ی دل میشود
باز چشمانم به رنگ سرخ مایل میشود
باز هم روح الامین مرثیه خوانی میکند
کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود
درد من عشق است درمانم حسین
دین من عشق است، ایمانم حسین
با الفبای جــنون بر دفــــــــترم
می نویسم عشق میخوانم حسین
یا حسسسین
کربلا آماده ای؟ فرزند زهرا میرسد،
نور چشمان علی ، آرام دلها میرسد،
میتوانی با محبت میزبانی اش کنی؟
با ابوفاضل ، علی اصغر و لیلا میرسد.
رسم مهمانی بجا آور ،کمی آبش بده
گرچه او دریا دل است و سوی دریا میرسد،
من نمیدانم چه شد در روز عاشورا که او
بانگ هل من ناصرش تا عرش اعلا میرسد،
با دلی خونبار شد عازم به میدان بلا،
ناله های دخترش تا قلب بابا میرسد،
کاروانسالار او بعد از شهادت زینب است،
خطبه هایش چون علی بر گوش دنیا میرسد.
السلام علیک یا اباعبدالله علیه السلام
یا اباعبدالله
چـیست این نـاله؟ عـزا، بهرِ که؟ از آنِ حـسین
جـان و دل چـون شـود ایـن مـاه؟ بـه قربانِ حـسین
---------------------------------------
فــانـوس اشـک هایتان را روشـن کـنـید، مـاه غـریـبی شـهـید نـیـنواست.
یا حسین ...
آنان که به گوش دل شنیدند تو را
رفتند و به پای دل رسیدند تو را
آن کور دلان که بر دلت تیر زدند
دیدند تو را ، ولی ندیدند تو را...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
لبیک یا حسین

منی که سایه سرم همیشه بوده علمت
ایشالا اربعین بیام پای پیاده حرمت
هوامو داشته باش آقا اگه حواسم به تو نیست
به جای هرسلام من یه کربلا پام بنویس...
#قسمتم کن،حضرت ارباب(ع)
#قنوت وتر
# سحر
#در جوار ♡شش گوشه♡
کافیست جای زخمت را بلد باشند
آنگاه از اعلاترین نمک برایت مرحم می سازند
همان هایی که از جان برایشان مایه می گذاشتی !
دقیقا
از سنتون دو عدد کم کنید
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا دوتا اضافه کنید
میشه سنتون :|
منم اولش باورم نشد خیلی باحاله :/
اوا چه باحاله
زندگی بافتن یک قالی ست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی…
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین،فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار
قالی زندگیت را نخرند…
در عالم دو چیز از همه زیباتر است :
آسمانی پرستاره
و
وجدانی آسوده
حالا که فکر میکنم میبینم...
بعضی ها،همان بعضی ها بمانند خیلی بهتر است...
روحم میخواهد برود یه گوشه ای بنشیند
پشتش را به دنیا کند
پاهایش را بغل بگیرد و بلند بگوید
من دیگر بازی نمیکنم ...
امروز ...
سازت اگر عشق بنوازد،
همه خلقت خواهند رقصید
هوا کبود شد، این ابتدای باران است
دلا دوباره شب دلگشای باران است
نگاه تا خلاء وهم میکشاندمان
مرا به کوچه ببر، این صدای باران است
اگرچه سینه من شوره زار تنهایی است
ولی نگاه ترم آشنای باران است
دلم گرفته از این سقفهای بی روزن
که عشق رهگذر کوچههای باران است
بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را
که روی شانهی گل، جای پای باران است
نزول آب حضور دوباره برگ است
دوام باغچه در هایهای باران است سلمان هراتی
آدم را میل جاودانه شدن
از پله های عصیان بالا برد
و در سراشیبی دلهره ها
توقف داد
از پس آدم،آدمها
تمام خاک را
دنبال آب حیات دویدند
سرانجام
انسان به بیشه های نگرانی کوچید
و در پی آن میل
جوالهای زر را
با خود به گور برد تا امروز
و ما امروز
چه روزهای خوشی داریم
و میل مبتذلی که مدام ما را
به جانب بی خودی و فراموشی می برد سلمان هراتی
پیش ازتو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار
بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت سلمان هراتی
مثل ستاره
پر از تازگی بودی و نور
و در دستت انگشتری بود از عشق
و پاکیزه مثل درختی
که از جنگل ابر برگشته باشد
سرآغاز تو
مثل یک غنچه سرشار پاکی
زمین روشنی تو را حدس می زد
تو بودی ،هوا روشنی پخش می کرد
و من
هر گلی را که می دیدم از
دستهای تو آغاز می شد
و آبی که از بیشه ای دور می آمد آرام
بوی تو را داشت
من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را خواهی آورد
دریغا تو رفتی!
هراسی ندارم
مهم نیست ای دوست
خدا دستهای تو را
منتشر کرد... سلمان هراتی
سجاده ام کجاست؟
می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مداوم شاید،
تأثیر سایه ی من است،
که این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟ سلمان هراتی
گلچین اشعار سلمان هراتی
زندگی ساعت تفریحی نیست
که فقط با بازی
یا با خوردن آجیل و خوراک
بگذرانیم آن را
هیچ می دانی آیا
ساعت بعد چه درسی داریم؟
زنگ اول دینی
آخرین زنگ حساب! سلمان هراتی
لطف دارید دوست عزیز


خواهش



عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
من هم دم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
.
متن آهنگ گل نرگس از مهرشاد
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
عزیزم مهربون آروم جونم به کجا میروری دردت به جونم
من هم دم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من هم دم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من هم دم تو من شبنم تو من هم دم تو من شبنم تو
از اینجا تا به شیراز خیلی راهه زمینش نقره و خاکش طلائه
از اینجا تا به شیراز خیلی راهه زمینش نقره و خاکش طلائه
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو من شبنم تو من همدم تو من شبنم تو
بستی بار سفر کی می روی تو به هر جا می روی دل می بری تو
بستی بار سفر کی می روی تو به هر جا می روی دل می بری تو
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو تو گل نرگسی من شبنم تو
من همدم تو من شبنم تو من همدم تو من شبنم تو
لذّت دنیا،
داشتنِ کسى ست
که دوست داشتن را بلد است؛
به همین سادگى ..! ""
این روزها
گفتن دوستت دارم!
آنقدر ساده است که میشود آنرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش...
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیباست
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی...
هر دوره گردی "لیلی" نیست...
هررهگذری"مجنون"...
و تو شریک زندگی هر کس نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی...
اگر کسی آمد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد آسمان، رد خدا باشد
و باید برایش
از"من" گذشت
تا به
"ما" رسید......
زیباسسسسسسسسسست
خدا رو خوش نمیاد دل منو شکستی
رفتی جدا از منو کنار اون نشستی
خدا رو خوش نمیاد بی جا قضاوت کنی
با رفتنت عزیزم به من خیانت کنی
خدا رو خوش نمیاد تو مال من نباشی
با رفتنت غصه رو به قلب من بپاشی
خدا رو خوش نمیاد سراغمو نگیری
تنها بزاری منو با اینهمه غریبی
خدا رو خوش نمیاد دل منو رد کنی
تو چشمه ی آرزوم حسرت و بی حد کنی
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز…
برای من فصل سردی دلهاست…
فصل باریدن اشکها…
فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی…
فصل رقصاندن آتش سیگار در سیاهی و سکوت شب…
اینروزها هوای دلم هم پاییزیست
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن..
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ
ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ، ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ،
ﭘﺲ ﺑﺨﻨﺪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ .
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﺮﺩﻩ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ، ﭘﺲ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺨﺶ ﺑﺎﺵ .
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﯽ، ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻞ
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ
ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ ..
از تو می گویمُ
دست هایم بال می شوند
و من
خاطرات پرواز را می نویسم
که مرا
به آن سوی من می برند
پاییز
یک نوار کاست قدیمی است
که یک طرفش
با صدای باران پر شده
یک طرفش با صدای تو
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهایی ست
ببین مرگ من را در خویش
که مرگ من تماشایی ست
مرا در اوج می خواهی
تماشا کن تماشا کن
بیگ لاییییییییییییییییییییییییییییک
ممنون مهربون
دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست …
هر چه برایش توضیح دهی,
بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد …
گریه میکند
بهانه میگیرد
نق میزند
خسته میشود
و خوابش میبرد
امان از لحظه ای که بیدار شود
داغ دلش تازه تر میشود
بیچاره دلم !!!!
زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز
زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعت هاست....
دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــم
باران میخواهد ......
بـــــارانی آرام ......
امــــــــــــااااا ......
طولانــــــــــــی ...
تا دست در دست قطره هایش .....
پا به پای نمناکی اش .........
تمام کوچه با غ ها را
با پای برهنه قدم زنــم ...
من بغــــــض کنم ....
آسمان ببــــارد ............
آسمان بغــــــــــــض کنــــد ...
من اشکــــــ بریزم .........
آنگاه هر دو آرام شویــــــــــم ....
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ، کجا
ندیده ای مرا ؟
واسه اینکه بشه بی تو یکم آروم بگیرم
به جاهایی که ازت خاطره دارم نمیرم
عطر دلخواهتو هرجا به مشامم میخوره
همه ی وجودمو میگیره حس دلهره
اونی که دنیاش بودم رفت و دیگه برنگشت
جاده ای که ساخته بودم از روی خودم گذشت
شکل یه سایه میون غربت یه منظره م
وقتی تنهایی دارم از تو خیابون میگذرم
اونی که دنیاش بودم رفت و دیگه برنگشت
جاده ای که ساخته بودم از روی خودم گذشت
شکل یه سایه میون غربت یه منظره م
وقتی تنهایی دارم از تو خیابون میگذرم
اون روزامون کجا رفت غرق کدوم رویا شدیم
رفتی ولی من همون جام که ازم جدا شدی
تو نمیری از خیالم رو به هر چشمی بشینم
توی هر حالی که باشم روبروم تو رو میبینم
اونی که دنیاش بودم رفت و دیگه برنگشت
جاده ای که ساخته بودم از روی خودم گذشت
شکل یه سایه میون غربت یه منظره م
وقتی تنهایی دارم از تو خیابون میگذرم
اونی که دنیاش بودم رفت و دیگه برنگشت
جاده ای که ساخته بودم از روی خودم گذشت
شکل یه سایه میون غربت یه منظره م
وقتی تنهایی دارم از تو خیابون میگذرم..
چقدر این جمله زیباست؛
انسانهای ناپخته
همیشه میخواهند
که در مشاجرات پیروز شوند...
حتی اگر به قیمت
از دست دادن "رابطه" باشد...
اما انسانهای عاقل
درک میکنند که گاهی
بهتر است در مشاجره ای ببازند،
تا در رابطه ای که
برایشان با ارزش تر است
"پیروز" شوند...
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم
وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم
داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو
هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم
مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام
تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم
یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند
انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم
وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها
تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم
تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من
پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم
در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم
زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی
ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم
حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن
ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانی
به نسیمی همه ی راه به هم میریزد
کی دل سنگِ تو را آه به هم میریزد
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم میریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه میماند و ناگاه به هم میریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردست
عشق یک لحظه کوتاه به هم میریزد
آه، یک روز همین آه تو را میگیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم میریزد
#فاضل_نظری
کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد
ننشست با رقیبی و آزار من نکرد
یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست
کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد
گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی
رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد
خندان نشست و شمع شبستان غیر شد
رحمی به گریههای شب تار من نکرد
وحشی نماند هیچ سیاست که هجر یار
با جان خسته و دل افکار من نکرد
وحشی_بافقی