مهربانی را اگر قسمت کنیم ،
من یقین دارم به ما هم می رسد
بدون داشتن توقع به یکدیگر مهر بورزیم...
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دست هایش تا خدا هم می رسد
ﻗﻄﺮﻩ ﻋﺴﻠﯽ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ.. ﻣﻮﺭﭼﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺰﻩ ﯼ ﻋﺴﻞ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﻋﺠﺎﺏ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮﺩ،ﭘﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻮﺷﯿﺪ ... ﺑﺎﺯ ﻋﺰﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺯ ﻟﺒﻪ ﻋﺴﻞ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺰﻩ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺴﻞ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ ﺗﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ ... ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺩﺭ ﻋﺴﻞ ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ...ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﺩ،ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ﻣﺮﺩ .... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﮑﻤﺎﺀ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺰ ﻗﻄﺮﻩ ﻋﺴﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ! ﭘﺲ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﮐﺘﻔﺎ ﮐﺮﺩ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ،ﻭ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺁﻥ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻫﻼﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...
دوستان خوبم سلام
صمیمانه ترین شادباشهای نوروزی همراه با بهترین آرزوها تقدیم شما باد
سالی توأم با شادی ،آرامش و تندرستی برایتان آرزومندم.
عیدتان مبارکـــــــــــــــــ
مهربانی را اگر قسمت کنیم ،
من یقین دارم به ما هم می رسد
بدون داشتن توقع به یکدیگر مهر بورزیم...
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دست هایش تا خدا هم می رسد
زن ها فریب کار نیستند ...
همه چیزشان را پنهان می کنند
تنهایی را
دلتنگی را
گریه ها را
دوست داشتن را ...
زن ها قویترینند ...
هنگام شکستن صدایشان در نمی آید
درد که دارند به خود نمیپیچند
نهایت تسکین درد یک زن ...
گریه های یواشکی ست ...
ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺸﻨﯿﺪ
ﺧﺎﺭ ﺭﻧﺠﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ
ﺳﺎﻋﺘﯽ ﭼﻨﺪ ﮔﺬﺷﺖ
ﮔﻞ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺩﺳﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺁﻣﺪ،ﮔﻞ ﺳﺮﺍﺳﯿﻤﻪ ﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﻓﺴﺮﺩ
ﻟﯿﮏ ﺁﻥ ﺧﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺳﺖ ﺧﻠﯿﺪ ﻭ ﮔﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺭﻫﯿﺪ
ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ
ﺧﺎﺭ ﺑﺎ ﺷﺒﻨﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ
ﮔﻞ ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﻼﻡ ...
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﺧﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻏﻢ ﺑﻮﺩ
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﻗﻔﺴﯽ ﺗﻨﮓ ﻧﺒﻮﺩ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻋﺸﻖ
ﺍﺳﺎﺭﺕ
ﻗﻬﺮ ﻭ ﺁﺷﺘﯽ
ﻫﻤﻪ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﻮﺩ
روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگهایی ک لباس پدری میپوشند
آنچه دیدند ب مقیاس بدن میسنجند
عشقها را همه با دورکمر میسنجند
خوب طبیعیست که یک روزه به پایان برسد
عشقهایی ک سر پیچ خیابان برسد