عاشقم .....اهل همین کوچه ی بن بست کناریکه تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادیتو کجا؟کوچه کجا؟پنجره باز کجا؟من کجا؟عشق کجا؟طاقت آغاز کجا؟تو به لبخند و نگاهی،منه دلداده به آهی،بنشستیمتو در قلب و من خسته به چاهی....گنه از کیست؟از آن پنجره ی باز؟از آن لحظه ی آغاز؟از آن چشم گنه کار؟ از آن لحظه ی دیدار؟کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت،همه بر دوش بگیرمجای آن یک شب مهتابتو را تنگ در آغوش بگیرم.....
خوب بود
خوش به حال انارها
دلتنگ که می شوند
می ترکنــــــد
هوا را هرچقدر که نفس بکشی
باز برای کشیدنش بال بال میزنی!
عین تو که هرچقدر که باشی
باز باید باشی.....!!!
هستم. همیشه کنارت. از کنارت جم نمیخورم
سلام [گل]
اگر خاطره هاى قاب گرفته شده در عکس را دوست دارید به وبلاگ من سرى بزنید:
memoirr.blogfa.com
دوست گرامی...سر زدم وب جالبی داشتید..بازم میایم

اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .