«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ «ﻗﻠﺐ» ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ «ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽﺯﻧﺪ … .
ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ «ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛
ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ؛ ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ؛ ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ …
ﺁﻥ ﻗﺪﺭﻣﻘﺎﻭﻣﺖ میکنی ﺗﺎﯾﮏ ﺭﻭﺯمیبینی ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰﺍﯾﻨﮑﻪ ؛ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ داشتنت ﺭﺍبکشی ﻭﺑﯿﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ!
ﺣﺎﻻ … ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ،
ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ می خوری ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ . ﻭﻟﯽ …
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ…
«دیل کارنگی»
فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.
آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد
نه نقاشی را میگذارد کنار،
نه دماغش را اگر معمولی است عمل می کند،
نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،
نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد،
نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،
نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس از هبوط (سقوط) در لایه ی آدم های "معمولی".
و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن،
خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم.
نمی خواهم دیگر آدم ها مرا
فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند.
از حالا خودِ معمولی ام را به معرض نمایش می گذارم
و به خود معمولی ا م عشق می ورزم
و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزند
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گر در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سر وپایی نکنیم..
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟
یا به باغ وگل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن؟
پیر فرزانه ی من بانگ برآورد که این حرف نکوست
دل که تنگ است برو خانه دوست
شانه اش جایگه گریه توست
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره ی دلتنگی توست
دل که تنگ است برو خانه دوست
خانه اش خانه توست
...
تنهایی ، آرامگاه جاوید من است
و درد و سکوت ، همنشین تنهایی من!
به پریشانی یک آرزوی آشفته
چه می دانم چگونه ؟
از تنهایی اتاق گریختم
عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست؛
و آن دوست داشتن است.
سپاس لیلی خانم گل






همیشه دعا کنید :
چشمانی داشته باشید که بهترین ها را در آدم ها ببیند
قلبی که خطاکارترین ها را ببخشد
ذهنی که بدیها را فراموش کند
و روحی که هیچگاه ایمانش به خدا را از دست ندهد …
بین هزاران ” دیروز ” و میلیون ها ” فردا ”
فقط یک ” امروز ” وجود دارد . . .
” امروز ” را از دست نده . . . !
چشم...




فرشته ای از شیطان پرسید:
" قوی ترین سلاح تو برای فریفتن انسان ها چیست؟ "
شیطان گفت: " به آن ها می گویم هنوز فرصت هست "
شیطان پرسید:
" حال قدرتمند ترین سلاح تو برای نجات و امید بخشیدن به آنها
چیست؟ "
فرشته گفت: " به آنها می گویم هنوز فرصت هست
ممنونم سردار

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . .
از بعضی از آدمها تنها خاطره می ماند !
از بعضی های دیگر هم هیچ !
خاطره ساختن لیاقت می خواهد !
از پست ترین و رذل ترین افراد، کسیست که انسان ضعیف را پیدا میکند و به شما نشان میدهد تا خدای خود را شکر کنید!
هیچ وقت یکی را با همه ی ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻪ ﺑﺎﺵ !
ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕـﻪ ﺩﺍﺭ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫــﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧـﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ ...
هییییییییی



از کسی پرسیدند...
کدامین خصلت از خدای خود را دوست داری؟
گفت:
همین بس که میدانم، او میتواند
مچم را بگیرد
ولی دستم را میگیرد...
اگردیدی کسی....خیلی زود وابستت شد..
بدون..خیلی تنهاست..
بدون که...آرزوش میشی
بدون...نمیتونه ناراحتت کنه...
بدون که از...ناراحتیت ناراحت..واز..خوشحالیت خوشحال میشه...
اگرتحمله این آدمو نداری قبل ازاین که همه زندگیش بشی....
خودتو بکش کنار..
اگر پشت سر یک زن بد شنیدید بدانید دو حالت دارد:
اگر گوینده مرد است؛ بی شک توانایی به دست آوردن او را نداشته است!
اگر زن است بدانید توانایی رقابت با او را نداشته!
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!
جای "بنشین" و "بفرما", "بتمرگی" گفتند..!
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟
"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!
دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!
چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟
حکایت ما، حکایت ان گندمزاریست
که سر بر شانه اسیابان گذاشت
برای گفتن دردهایش..........
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ می ﮑﺮﺩﻧﺪ ﺟﺎﯼ ﻗﻨﺎﺭﯼ می ﻔﺮﻭﺧﺘﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻫﻮﺱ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ می ﮑﻨﻨﺪ ﺟﺎﯼ ﻋﺸﻖ می ﻔﺮﻭﺷﻨﺪ
ﺁﻧﺮﻭﺯﻫﺎ ﻣﺎﻝ ﺑﺎﺧﺘﻪ می ﺸﺪﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻝ ﺑﺎﺧﺘﻪ...
میان این همه
"نامردی "
باید شیطان را تحسین کرد که
"دروغ "
نگفت...
جهنم را به جان خرید اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...
عمر زاهد همه طى شد " به تمناى بهشت "
او ندانست که در " ترک تمناست" بهشت
این چه حرفیست که در "عالم بالاست بهشت"
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت....
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
«ساعت»،
«زندگیت را»،
به،
«افق»،
آدمهای «ارزان قیمت»، «کوک نکن»،
یا،
«خواب میمانی»، «یا عقب»!
دلم برای مداد سفید میسوزد.....!!!!
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﻮ ﺟﻌﺒﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !!
ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ ....
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﻧﺪﺍﺭن ﻭ ﺧﺎﻟصن...
مهم نیست شیوه دعا خواندنت چگونه است ...
مهم ان است که درک کنی تا خودت اراده نکنی هیچ عملی انجام نخواهد پذیرفت
نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را؛ اخلاق خوب تکمیل میکند...
اما کمبود یا نبود اخلاق را؛ هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند...
پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست...
درختها میمیرند؛
عده ای عصا می شوند و دستی را می گیرند ؛
عده ای تبر می شوند بر نسل خویش ؛
عده ای چوب کبریت می شوند برای سوزاندن تبار خود
و.......
عده ای تخته سیاه میشوند برای تعلیم اندیشه ها .
سرنوشت گاهی خودش رقم میخورد ......
....
....
بقول دوستی دیگر :
بعضی آدمها زمانی متوجه حرفها و رفتارهایشان می شوند که:
با هم جنسی از خودشان در بیفتند ...!
فرهنگ یعنی بپذیریم که قیافه و ظاهر هرکس دوبخش دارد
بخش اول:چیزهایی که انتخاب خودش نیستند و به طور طبیعی به او داده شده اند و نباید مسخره شوند
بخش دوم:چیزهایی که انتخاب خودش هستند و به ما ربطی ندارند
تنها یک قانون در احساسات وجود دارد: کسی را که دوستش داریم خوشبخت کنیم.
شارل بودلر
وقتی برای دیگران لقمه بزرگ تر از دهانشان باشی،
آن ها چاره ای ندارند جز آنکه"خردت کنن"تا برایشان اندازه شوی...
پس مراقب معاشرت هایت باش
از پیری پرسیدند ،چه زمانی انسان پیر می گردد؟
فرمود: درست آن زمان که از گذشته خود پشیمان شده و افسوس آن را بخورد.
سلام عیدت مبارک دوست خوبم ...
ممنننننننننننننننون عید شما مبارک




روزهایی که مـی بینمت، نفسم می گیرد
و روزهایی که نیستی، دلم
اما
تو باش...!
تحمل ٍاولی آسان تر است
پاییز را دوست دارم
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام . . .
منم پاییز دوس دارم


مهر تو در ساحل روحم وزید چشم تو در گنجه عشقم خزید
با تو وفا کــــــردم و لبخند تو مـــــار شد و کفتــر جــانــم گزید
مرسی سر میزنید





گلبرگ به نرمى چو بر و دوش تو نیست مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست
پیمــــانه به تاثیر لب نـوش تـــــو نیست آتشکــــده را گـــرمى آغــــوش تو نیست
کمى گیجم کمى منگم عجیب است پریده بى جهت رنگم عجیب است
تــو را دیــــدم همین یک ساعت پیش برایت بـــاز دلتنگـــــم عجیب است
اشتیاقى کـــه به دیـــــدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گِل شود و گُل شکفد از گِل من تــا ابد مهــــــر تو بیرون نرود از دل من
زیییییباس
یادت نرود که یاد تو در یاد است آبـادى دل بـــراى تــــــــــو آبـــاد اســت
از یــاد نبر دل حقیرم اى دوست در این دل من همیشه یادت یاد است
من در غم تو، تو در وفاى دگرى دلتنگ تو من تو دلگشاى دگــرى
در مذهب عاشقان روالى باشد من دست تو بوسم تو پاى دگرى
بى وفــا شدى جفــــایت مى کنند بى وفایى کــن وفایت مى کنند
مهربانى گر چه آیینى خوش است مهربان باشى رهایت مى کنند
رها شدگان عشق

عمریست غم و درد نشانم داده در آتش سینه اش امانم داده
رنجور ترین درخت باغش هستم هـــر بــــار مرا دیده تکانم داده
دل من یار و غمخوارى ندارد پریشان است بـــازارى ندارد
هزاران قلب را تسخیر کردند کسى با قلب ما کارى ندارد
پاییز شدم تـــا تو بهـــــارم بشوى پرونده سبـــــز روزگــــارم بشوى
اى عشق چرا مثل دلم زرد شدى من صبر نکردم که دچارم بشوى
پـــــــــــــاییز

پس از تو خط قرمز مى گذارم پس از هر بى تو هرگز مى گذارم
مبـــــادا واژه ها دستت بگیرند تـــــــو را در یک پرانتز مى گـــذارند
تمـــــام آسمـــــان تعبیــر چشمت حواس پـرت من درگیـــر چشمت
دلم عاشق شدن اصلا بلد نیست اگر عاشق شدم تقصیر چشمت
نمى دانست معناى خطــــــر را به باد آشنایى داد ســـــر را
ندیدى بوسه باران کرد با شوق درخت عشق لب هاى تر را
یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد بغض نفس و گلوى او را آزرد
مى خواست کـه عشق را نمایان نکند اشک آمد و باز آبرویش را برد
مــــــرا آن دیده ى تر مى شناسد مرا از خویش بهتر مى شناسد
به جرم عاشقى ها سر شناسم مـرا از پشت خنجر مى شناسد
تــــو را بر کوه خواندم آب مى شد به دریا گفتمت بى تاب مى شد
چو بر شب نام پاکت را ســـــرودم ز خورشید رخت سیراب مى شد
سال ها پرسیدم از خود کیستم؟ آتشم؟شورم؟شــــرارم؟چیستم
دیدمـــش امروز و دانستم کنــــون او به جز من،من به جز او نیست
شب نیست کـه آهـــــم به ثریا نرسد از چشم ترم آب به دریا نرسد
میمیرم از این غصه کـــــه آیــــــا روزى دیدار به دیدار رسد یــــا نرسد
دل جــــز ره عشق تــــو نپوید هـرگــز جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحراى دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسى در آن نروید هرگز
جان غمگین،تن سوزان، دل شیدا دارم آنچه شایسته عشق است مهیا دارم
سوز دل، خون جگر، آتش غـم، در فراق چه بلاها کـــه ز عشقت من تنها دارم
سحر گاه در چمن خوشــرنگ شد گل نگـــاهش کـــردم و دلتنگ شـد گـــل
به دل گفتم که ناز است این میندیش چو دستى پیش بردم سنگ شد گل
لایـــــــــــــــــک
بگذشت یار از من و از پی نرفتمش
آری نمیتوان ز پی عمر ِ رفته، رفت...
تا رفته ای، شمار شب و روز می کنـم
ایام عمر من، همه یوم الحساب بود...
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع، مترسان ز آتشم
سلام
آهنگ وبتون اسمش چیه؟ واسه کیه؟
علیک سلام.................آهنگ مهتاب .......مهدی عسگری
هم اسم خودتون
به هَم نِمیرِسیم...!
امّــا!
بهترین غریبه ات میمانم کـه تو را همیشه دوست خواهد داشت،
مَــــــــن و تـــــــو، "ما" که نشدیم هـیــچ،
من نیمی از خودم را هم باختم...!!!
دل میرود و دیده نمیشاید دوخت
چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت
پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت
آن سوخت که شمع را چنین میافروخت
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت
درمانش تحملست و سر پیش انداخت
یا ترک گل لعل همی باید گفت
یا با الم خار همی باید ساخت