ابر شدم، صدا شـدی ... شـاه شدم گـدا شدی
شعر شدم، قلم شدی .... عشق شدم، تو غم شدی
عشق من ، دریای من .... آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو .... گمشده در صدای تو
من عاشقم؛ مجنون تو .... گمگشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر ... در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب .... هر آرزو نقش بر آب
شاید که روزی عاقبت .... آروم بگیرد در دلت
من از تبار سادگی ..... بی خبر از دلدادگی
ماه شدم، ابر شدی .... اشک شدم، صبــر شدی
برف شدم، آب شدی ... قصه شدم، خواب شدی
عشق من ، دریای من .... آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو ... گمشده در صدای تو
من عاشقم؛ مجنون تو .... گمگشته در بارون تو
مست و پریشون و خراب .... هر آرزو نقش بر آب
شاید که روزی عاقبت .... آروم بگیرد در دلت
عشق من ...
دفتر عشقمان را بازمیکنم
تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........
اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست ....
مینویسم ....
بارانی که فصل بهار را برای دلم
هدیه کرده است ...
دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را شاعراست ....
به یاد دارم نگاهی که قلبم را مجنون خود کرد ...
چه بی تاب بود
....چشمانت .....چشمانت همه ی فصل ها را در خود داشت ...
انتظارلبهایم برای بوسیده شدن ......
لمس اغوش زنانه ات به
نوازش امواج دریا به ساحل .....
مرا ارامشی مطلق ازعشق بود ...
....هیچ چیزجز تو برایم به معنای حقیقت نبود ....
فانوس نگاهت مرا رهنمای ساحل قلبت بود ......
زمزمه تاروپود وجودت به من حکم وصال را میداد......
از این لحظه بود که تو را .....
نفسهایم..جانم ...و زندگی ام
دانستم .......
و نبودنت را نبود نفسهایم ...
و تمام شدن زندگی ام برای همیشه.