دکتر الهی قمشه ای
چرا روی کیک تولد شمع روشن میکنند؟؟؟
تا حالادقت کردید که توی مراسم عرفانی و روحانی و جاهای مقدس چرا شمع روشن میکنند؟
تا حالا به این فکر کردید که چرا روی کیک تولد شمع میذارن،و لحظه فوت کردن شمع میگن آرزو کن؟
راز شمع چیه؟
عالم خلقت اگه تجزیه بشه به چهار عنصر می رسیم:آب...آتش...باد...خاک..
ودر دل این چهار عنصر شعور الهی وجود داره...
اگه موقع دعا کردن جایی باشیم که این چهار عنصر وجود داشته باشن استجابت دعا به شدت اتفاق میفته...
شمعی که میسوزه این چهار عنصر رو با هم داره:
موم شمع:خاک
شعله شمع:آتش
دود شعله:باد
موم ذوب شده:آب
وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه میکنی به شعور الهی متصل تر میشی...
ودعا به راحتی به عالم بالا میره و به استجابت میرسه اگه با قوانین خیر هماهنگ باشه...
راز شمع اینه....
برای همین در محراب ها و مکان های مقدس برای دعا کردن شمع روشن میکنن و روی کیک تولد شمع میذارن
و لحظه ی فوت کردنش میگن آرزو کن...!!!
الان بلند شو شمع روشن کن
♥برای هم دعا کنیـــــــــــــم♥
برای کسانی که به شما حسادت میکنند اینگونه دعا کنید
پروردگارا ...
اگر در این جهان کسی هست ،
که تاب دیدن خوشبختی مرا ندارد ،
چنان خوشبختش کن ...
که خوشبختی مرا از یاد ببرد ...
نیلوفری که
روی مرداب را پوشانده است
انتقام تمام گل های لگد شده را می گیرد.
اپم داداش جون
بهت سر میزنم آبجی
خواهش

سال نو مبارککککککککککککککک
من بودم وتو
و یک عالمه حرف…
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد…
*ماهیان شهرما از کوسه ها وحشیترند
بره های این حوالی گرگها را میدرند
*سایه از سایه هراسان درمیان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مرده ها را میبرند ...
خرد تا به زنان میرسد ,
نامش مکر میشود ...
و مکر تا به مردان میرسد نام عقل میگیرد ...!!!
درخواست توجه تا به زنان میرسد , نامش حسادت میشود....
و حسادت تا به مردان میرسد , میشود غیرت !!!
عدالت تقسیم شد آسوده باشید ...... !!!
واقعا حرفتون درسته..متاسفم برای جامعمون
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم
این نیست مزد رنج من و باغبانی ام
پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
ای گل ، چرا به خاک سیه می نشانیم؟؟؟؟
حرفهایت...
بوی دوستت دارم می دهد..
فکری برای چشم هایت بکن...!
تاوقتی کسی در کنارت هست،
خوب نگاهش کن!!!
گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که
'حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻳﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻴﻢ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ . . . !
ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ :
گاهی ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺮﺩ ﻏﻨﻴﻤﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ . . . !
ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . ! .
ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻏﺮﺑﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺖ ﻋﺰﯾﺰ
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . !
ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻭﺩ ،
ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯾﺶ ﻋﯿﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . . !
ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ٬ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﻭ
ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . !
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ،ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ..!
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ..!
ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍی ﺭﻭﯾﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . . !
تا میتوانیم
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ . . .!!!
ﺯﻧﺪﮔﯽ آنقدرها هم طولانی نیست.......
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت می گیری ،
خیلی آرام ...
تا رهایش کنی ؛
شاپرک میان دستانت له می شود ...
نیت ِ تو کجا
و سرنوشت او کجا ..
ﺩﯾـﺪﻩ ﺍﯼ ﺷــﯿﺸــﻪ ﻫـﺎﯼ ﺍﺗـﻮﻣﺒــﯿﻞ ﺭﺍﻭﻗـﺘـﯽ ﺿﺮﺑــﻪ ﺍﯼ ﻣــﯽﺧـﻮﺭﻧـﺪ
ﻭﻣـﯽ ﺷـﮑﻨـﻨـﺪ !؟
ﺩﯾــﺪﻩ ﺍﯼ ﺷـﯿﺸــﻪ ﺧــﺮﺩ ﻣــﯽ ﺷــﻮﺩ ﻭﻟــﯽ ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧﻤــﯽ ﭘﺎﺷــﺪ!؟
من ﻫﻤـــﺎﻥ ﺷــﯿﺸــﻪ ﺍﻡ؛ ﺧــﺮﺩ ﻭ ﺗــﮑـﻪ ﺗــﮑــﻪ، ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧـﻤـــﯽ ﭘــﺎﺷـﻢ
ﻭﻟـــﯽ ﺷــﮑـﺴﺘـــﻪ ﺍﻡ .
شراب خواستـم...گفت : " ممنوع است "
آغـوش خـواستم...گفت : " ممنوع است"
بوسه خـواستم... گفت : " ممنوع است "
نـگــاه خـواسـتم... گفت: " ممنوع است "
نـفـس خواستم... گفت : " ممنوع است "
حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه....
با یک بطری پر از گلاب آمده بر سر خاکم.
و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ، سنگ سرد مزارم را
و چه ناسزاوار عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند.
و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد.
تمام تمنای من اما...
سر بر آوردن از این گور است...!!
تا بگویم هنوز بیدارم ...
سرازاین عشق برنمیدارم
ببین مشتی
اونآیی که پشت سرم
حرف میزنن که [[ دایورتن ]]
√√ تو اگه جرات داری √√
بیا تو روم حرف بزن
تا [[ دیپورتت ]] کنم
قضاوت میکندد
اونایی که قاضی نیستن
حکم میکنن
اونایی که حاکم نیستن
تحقیرت میکنن
اونایی که خودشون حقیرن
تو رو به بازی میگیرن
اونایی که خودشون بازیچه اند
از حست میگن
اونایی که احساسو نمیفهمن
از عشق میگن
اونایی که عاشق نیستن
دُنیــــــــــآ قشنگــــــــــہ اَمـــــــآ تــــــــــوے نقآشـــــــــے
نــــــــہ لآ بـــــــــــــــہ لآے ایـــــــــــــــــن
آدمـــــــــ✘ـــــاے لآشـــــــــے
حاجــــــــــــــــــے تــــــــــــــــو
✘زنِدگـــــــــــے✘
شُـــــــــــــل بِگیــــــــــــــــــــرے
سِفـــت مـیخُــــورے اَ مـــا گفتـــــــــــن بــــــــود
گـِرِفــــْ ، لَـــ
بیدل دهلوی » غزلیات
طبع قناعت اختیار مصدر زیب و فر شود
آب گهر دمد ز صبر خاک فسرده زر شود
همت پیریام رساست ضعف حصول مدعاست
هرچه به فکر آن میان حلقه شود کمر شود
پایهٔ اعتبارها فتنه کمین آفت است
از همه جا به کوهسار زلزله بیشتر شود
جاده به باد داده را خوشنفسان دعا کنید
خواجه خدا کند که باز یک دو طویله خر شود
نیست جنون انقلاب باعث انفعال مرد
ننگ برهنگیکراست ابرهگر آستر شود
یک دو نفس حبابوار ضبط نفس طرب شمار
رنگ وقار پاس دار بیضه مباد پر شود
خط جبین به فرق ماست، چاره ی همتی کراست
با دم تیغ سرنوشت سجده مگر سپر شود
بخت سیه چو دود شمع چتر زده است بر سرم
اشک نشوید این گلیم تا شب من سحر شود
گرد خرامت از چمن برد طراوت بهار
گل زحیا عرق کند تا پر رنگ تر شود
دوش نسیم وعدهای دل به تپیدنم گداخت
حرف لبی شنیدهام گوش زمانه کر شود
پهلوی ناز حیرتی خوردهام از نگاه او
اشک نغلتدم به چشم گر همه تن گهر شود
با همه عجز در طلب ریگ روان فسرده نیست
بیدل اگر ز پا فتد آبله راهبر شود
گاهی وقتا توی رابطه ها
نیازی نیست طرفت بهت بگه :
برو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره
همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی
همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...
همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه
و همین که حضور دیگران توی زندگیش
پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از
کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه
پس بروقبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...
پس منم میرم ..
بیدل دهلوی » غزلیات
نقش هستی جز غبار وهم نیرنگی نبود
چون سحر در کلک نقاش نفس رنگی نبود
منحرف شد اعتدال از امتحان بیش و کم
در ترازویی که ما بودیم، پاسنگی نبود
اینقدر از پردهٔ بیخواست توفان کردهایم
ساز ما را با هزار آهنگ آهنگی نبود
مقصد دل هر قدم چندین مراحل داشته است
عمرها شد گرد خود گشتیم و فرسنگی نبود
هرکجا رفتیم پا در دامن دل داشتیم
سعی جولان نفس جز کوشش لنگی نبود
نام از شهرت کمینی شد گرفتار نگین
یاد ایّامی که پیش پای ما سنگی نبود
از فضولی چون نفس آوارهٔ دشت و دریم
ورنه دل هم آنقدرها خانهٔ تنگی نبود
دل ز پرخاش خروسان جمع باید داشتن
تاجداری این تقاضا میکند جنگی نبود
خاک را وهم سلیمانی به پستی داغکرد
خوشتر از بر باد رفتن هیچ اورنگی نبود
ذوق تمثال است کاین مقدار کلفت میکشیم
گر نمیبود آینه در دست ما زنگی نبود
اینقدر وهمی که بیدل در دماغ زندست
بیگمان معلوم شد کاین نسخه بیبنگی نبود
بیدل دهلوی » غزلیات
یکدو دم هنگامهٔ تشویش مهر و کینه بود
هرچه دیدم میهمان خانهٔ آیینه بود
ابتذال باغ امکان رنگ گردیدن نداشت
هرگلی کامسالم آمد در نظر پارینه بود
منفعل میشد ز دنیا هوش اگر میداشت خلق
صبر و حنظل در مذاقگاو و خر لوزینه بود
هیچ شکلی بیهیولا قابل صورت نشد
آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود
امتحان اجناس بازار ریا میداد عرض
ریشها دیدیم با قیمتتر از پشمینه بود
هرکجا دیدیم صحبتهای گرم زاهدان
چون نکاح دختر رز در شب آدینه بود
خاکشد فطرتز پستی لیکمژگان برنداشت
ورنه از ما تا به بام آسمان یک زینه بود
تختهٔ مشق حوادثکرد ما را عاجزی
زخم دندان بیشتر وقف لب زیرینه بود
در جهان بیتمیزی چاره از تشویش نیست
ما به صد جا منقسمکردیم و دل در سینه بود
آرزوها ماند محو ناز در بزم وصال
پاس ناموس تحیّر مهر این گنجینه بود
هرکجا رفتیم بیدل درد ما پنهان نماند
خرقهٔ دروبشی ما لختی از دل پنبه ب
بیدل دهلوی » غزلیات
بسکه در ساز صفاکیشان حیا خوابیده بود
موی چینی رشته بست اما صدا خوابیده بود
کس به مقصد چشم نگشود از هجوم ما و من
کاروان در گرد آواز درا خوابیده بود
ای مکافات عمل پر بیخبر طیگشت عمر
در وداع هر نفس صبح جزا خوابیده بود
با همه عبرت زتوفیق طلب ماندیم دور
چشم مالیدیم اما پای ما خوابیده بود
ما گمان آگهی بردیم ازبن بیدانشان
ورنه عالم یک قلم مژگانگشا خوابیده بود
عمرها شد انفعال غفلت از دل میکشیم
این ستمگر ساعتی از ما جدا خوابیده بود
سرکشی کردیم از این غافل که آثار قبول
در تواضع خانهٔ قد دوتا خوابیده بود
زندگی افسانهٔ نیرنگ مژگان که داشت
هرکه را دیدم درین غفلت سرا خوابیده بود
فتنهخویی از تکلف کرد بیدارم به پا
چون منی در سایهٔ برگ حنا خوابیده بود
همت قانع فریب راحت از مخمل نخورد
لاغری از پهلویم بر بوریا خوابیده بود
سخت بیدردانه جستیم از حضور آبله
هر قدم چشم تری در زبر پا خوابیده بود
آگهی توفان غفلت ریخت بیدل بر جهان
عالمی بیدار بود این فتنه تا خوابیده بود
سلام و احترام////
به بام آمدم و قرص ماه را دیدم
شکوه مسجد و میدان شاه را دیدم
به بام آمدم و چشم دوختم به غروب
به خون تپیده ترین بی گناه را دیدم
به بام آمدم و در مسیر آمدنت
کبوتران سپید و سیاه را دیدم
تو خواب بودی و من پشت میله های قفس
ستاره های شب راه راه را دیدم
تو خواب بودی و من دست گرگ را خواندم
به بام آمدم و قعر چاه را دیدم
به می فروش بگو سی شب است منتظرم
بیا که گوشه ابروی ماه را دیدم !
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ،
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ..
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻮد.
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ..
ﺩﻕ ﮐﻨﺪ،
ﺍﯾﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ…
مــــــنظورم بــــــه
خیلیــــــــــــاس
کـــه بــــدونـــــــــــن
اینجوریــــاس☞
√همـــــــــیشه ســـــرم
بـــــــــالاس
چــــــــون بالاســـــرم
خـــــــــداس√
♡خــــیلی وقـــتا تــو
خــودمــــــــــــم
چـــون مـــــن عاشـــق
خــــودمـــــــــــم♡
✘گــــاهی وقــتا
هستـــم رو فـــاز
گاهــــی وقتــــام
هـــی فــاز رو فـــاز✘
††حــــالا شــــمام هــــی
بـــــــه خـــــــــــودت†† ⊆بـــــــــــــــــناز
♡ آپــــ✘ـــــര ♡
میامـــــــ
پروردگارا...
در مستجاب نشدن دعاهایم حکمتی نهفته است که خود فقط به آن علم داری.
میدانم دعاهایم را میشنوی.
و من در محکمه ی انسانی جهل خویش تو را به خساست محکوم میکنم... برای سکوتت در مقابل دستهای گشوده شدهام بسوی آسمانت.
و تو در برابر طغیان من باز سکوت میکنی...
و آرام در گوش من زمزمه میکنی:
شکیبا باش بندهام...
من در خفا اموری را برایت کنار گذاشتهام که خوشایند تو خواهد بود
میرم از یادت اما بدون به خدا من یاری ندارم
تنها یه گوشه من دیگه نایی ندارم، نایی ندارم، بمون کنارم
گفتم نمی تونم بی تو بمونم
نوشتم جزء تو از کی بخونم
عشق منو تو باور نکردی
فهمیدم دیگه با من سردی
آروم آروم دل من خسته نشست
آروم آروم دل من از عشق شکست
آروم آروم سکوت مبهم دل من
همراه بغض ترانه هام شکست
آروم آروم دل من خسته نشست
آروم آروم دل من از عشق شکست
آروم آروم سکوت مبهم دل من
همراه بغض ترانه هام شکست
میرم از یادت اما بدون به خدا من یاری ندارم
تنها یه گوشه من دیگه نایی ندارم، نایی ندارم، بمون کنارم
ساده گذشتی هنوزم باورش خدا برام محاله
رفتن اون انگار واسم یه جور خیاله ،یه جور خیاله ،یه جور خیاله
آروم آروم دل من خسته نشست
آروم آروم دل من از عشق شکست
آروم آروم سکوت مبهم دل من
همراه بغض ترانه هام شکست
آروم آروم دل من خسته نشست
آروم آروم دل من از عشق شکست
آروم آروم سکوت مبهم دل من
همراه بغض ترانه هام شکست آروم آروم
سلام مهربان..
خوشحالم که بازهم پذیرای نظرات نابتان هستم...
اپم.
❀
..❀❀
....❀❀❀
.....❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
.....❀❀❀❀
....❀❀❀
..❀❀
❀
❀
..❀❀
....❀❀❀
.....❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
.....❀❀❀❀
....❀❀❀
..❀❀
❀
❀
..❀❀
....❀❀❀
.....❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
.....❀❀❀❀
....❀❀❀
..❀❀
❀
مدام دلم را میشکند ،
سکوت میکنم ،
هیچ چیز نمیگویم ،
حتی اخم هم نمیکنم ،
دلم را برداشته ام و دارم آرام و بیصدا میروم ،
هر چند میدانم بعدها به من میگوید بی معرفت ....
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :
" ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "؟ !
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﮔﻔﺖ : " ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ " ؟ !
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻪ ﺷﺪﻩ
ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ؟ !
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ"
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "؟
ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ " ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ" ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ؟ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ؟
ﮔﺎﻫﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﯿﺴﺖ ! ﮔﺬﺷﺖ
ﻫﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ ....
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﮐﺸﯿﺪﯼ ، ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ" ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ
ﺷﻮﺩ ...
باید ﻔﻬﻤﯿﺪ : ﺩﻝ "ﺍﻟﺰﺍﯾﻤﺮ " ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ...
لایک
سلام...........
مهربانی را بیاموزیم
فرصت آیینه ها در پشت در مانده است
روشنی را می شود در خانه مهمان کرد
می شود در عصر آهن
آشناتر شد
سایبان از بید مجنون٬
روشنی از عشق
می شود جشنی فراهم کرد
می شود در معنی یک گل شناور شد
مهربانی را بیاموزیم
موسم نیلوفران در پشت در مانده است
موسم نیلوفران٬یعنی که باران هست
یعنی یک نفر آبی است
موسم نیلوفران یعنی
یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی
می شود برخاست در باران
دست در دست نجیب مهربانی
می شود در کوچه های شهر جاری شد
می شود با فرصت آیینه ها آمیخت
با نگاهی
با نفس های نگاهی
می شود سرشار از رازی بهاری شد
مام پروانه ها
قاصدک بودند ...
به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ،
پروانه شد !
تمام پروانه ها
ادای چشمان تو را در می آورند ؛
چون
بغض مرا دوست دارند !
کیکاووس یاکیده
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود..
و اگر نخواهد نمی شود!
به همین سادگی...
معجزه پروردگار جاری در لحظه لحظه زندگیت
♫♫♫
آهــــــــــای عشقِ همیشگیم..
بیا به هم بگیم..
دوست دارم
آهــــــــــای تو که تازگیا..
عشق من شُدیا..
دوست دارم
آهــــــــــای دار و ندارِ من
تویی زندگیِ من
دوست دارم
آهــــــــــای به هیچکی دل نبند!
تا میتونی بخنــ^_^ــد!
دوست دارم^_-
♫♫♫
انقـــــــــــــــــــــدر تو رو دوسِت دارم
که باورش آسون نیست..
آخر میشی مالِ خـــــــــــــــــــــودم
دنیا که بی قانون نیست..
انقـــــــــــــــــــــدر تو رو دوست دارم
که صد دفعه هم بمیرم..
باز عاشقِ تــــــHANiYـــــــو میشمُ
باز دستـــــــاتو میگیرم..
♫♫♫
____●
______●___________████____████
_______●_________██████_██████
__________●_______███████████
_████____████____███████
██████_██████_____████
█████████████_______██
_███████████_________█
___████████__●_______●
______█████____●______●
________██_______●_____●
_________█________●____●
________★*☆♡*. ★*☆♡*
چقدر جالب ! تاحالا بهش فکر نکرده بودم. شمع فوت می کنم. دعا کن
بمنم سر بزن . قدمت روی چشمانم
ایـن روزهــا قــدم کــه مــی زنـم مــنـحـرف مــی شــوم به
ســمـت چــپ
درقـــلـب مـــن چــیــزی ســنـگـیـنی مــی کــنـد مـــدام! جــــای تــــو خـــوب اســت؟
سـوزش چـشـم مـن از لــذت "زیـبـایی تـوسـت"
خـیـره بـر تـو شـده ام،
پـلک زدن یـادم رفـت . . .
بـه چـیـزای خـوب فـک کـن
بـاشـه
الان داری بـه چـی فـک مـیـکـنـی؟!
بـه تـــــــــو ...
ﻋﺸﻖ ﻣﻦ❤️
ﻭﺟﺐ ﺑﻪ ﻭﺟﺐ
ﺧﻂ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ
ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ
ﺑﻮﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ
عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
دوستت دارم...
آن قدر که
حتی فرصت نمی کنم
به تو ابرا زکنم..
کاش میشد... گاهی
اینقدر دوستت نداشت...!!
سلام اپمممممم
سلام میام
تو پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و افتاد زمین..
سریع رفتم بلندش کردم و گفتم: واقعا عذرخواهى میکنم!
وقتى دستشو گرفتم دیدم طرف مانکن جلوى مغازه است..
اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه!
بهش گفتم: خنده داره؟خب من فکر کردم آدمه!
اما یارو چیزى نگفت!
خوب که دقت کردم دیدم اونم یه مانکن دیگست!
خیلی حالم بده.. قرصام کجاست؟
به سلامتی کسی که عاشق دریا بود اما قایق نداشت
به سلامتی کسی که دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
به سلامتی کسی که زجر کشید اما ضجه نزد
به سلامتی کسی که زخم داشت ولی ناله ای نکرد
به سلامتی کسی که نفس میکشید اما همنفس نداشت
به سلامتی کسی که خندید ولی غمش را کسی نفهمید
ه حوصلـــه ی دوســـت داشتــن دارم
نه می خواهـــــــم کسـی دوستـــــــــم داشتـه باشد
ایـن روزهـــا ســـــَــــردم ...
مثـل دی , مثـل بهمـــن, مثـل اسفنــــــد
مثـل زمستــــ ـــــان
احســــــاسـم یـخ زده
آرزوهـــــــــایـم قندیــــل بستــه
امیــــــدم زیــر بهمــن ِ ســرد ِ احســاساتم دفــــــــن شـده
نه به آمـــــدن ی دل خوشــم و نه از رفتـــــن ی غمگیــن
ایـن روزهـــا پــُر از سکـــــــــوتـم.
بچـــه کـــه بـــاشی
از “نقـــاشی”هـــایت هـــم
مــی تــواننــد بـــه روحیـــات و درونیـــاتت پی ببــرنـــد ،
بـــزرگ کـــه مــی شـــوی
از حــرفهـــایت هـــم نمــی فهمنـــد تـــوی دلت چـــه خبـــر است
اپم دوست عزیز حوشحال میشم از حضور سبزتان
تو از عبور جاده ها مرا بهانه کن فقط
به رنگ عاشقانه ها مرا ترانه کن فقط
من از عبور جاده ها نشانی تو خوانده ام
تو هم بیا و با دلت مرا نشانه کن فقط
به روی بام خانه ام بساز اشیانه ای
بیا کنار من بمان بیا ولا نه کن فقط
منم که پر ز غصه ام اسیر دست یاد ها
بیا و قلب خسته را پر از ترانه کن فقط...
قشنگ ترین لحظه ی عمر ، لحظه ی با تو بودنه
حتی اگه نباشی تو ، عطر تن تو با منه
احساس قلب من شده ، بودن با تو تا ابد
نمیشه حتی توی خواب ، قید نگاه تو رو زد
خوب می دونم که گوش تو ، از حرف عاشقی پره
اما بدون که سرنوشت ، بی تو رقم نمی خوره …
مرا آرام بخوانید.....
تمام نوشته هایم از خـــــــســــــــتــــــــگـــــــی درد میکند. . .
تنهایـــــــــی
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی ...!
و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...
تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....
دیوانـــــه، خودخــــواه، ، بی احساس....
نمیــــفروشــــــــم تنهایی ام را...!!!
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند؛
اما .
❤️
مرا ،
به تاب تحمل فرا بخوان
به صبوری
ز لوح خاطره ام خاطرات تلخ بشوی
از این تکدر دیرینه ام رهایی بخش...
مرا به خلوت خاص خود ، آشنایی بخش...
سلام آقا مجتبی.
خیلی ممنونم از حضور گرمتون.
گاهی دلــــــــم میخواهد
عاشقانه ننویــــــــــسم
عاشقانه زنـــدگی نکنم
عاشقانه راه نـــــــــــروم
عاشقانه فکـــــــــر نکنم
اما تا یــــــــاد تـــــو می افتم میــــــبینم که نـــــــــــمیشود ...
دلــــــم
تا برایت تنگ میشود...
نه شعر میخوانم,
نه ترانه گوش میدهم,
نه حرفهایمان راتکرار میکنم..
دلم تابرایت تنگ میشود
می نشینم,
اسمت را,
می نویســـــــــــــــم
می نویســـــم
می نویســم
..
بعدمیگویم: اینهمه او!!!
پس دلتنگی چرا؟!
دلم تابرایت تنگ میشود
میــــم مالکیت را به آخر اسمت اضافه میکنم
وباز
عـــاشقت میشوم....!!
چـیست ازیـن خـوبـتر در هـمه آفـاق کـار..دوسـت بـه نـزدیـک دوسـت،یـار بـه نـزدیـک یـار . . .
صدایت به پاییز رفته...
هرچه میگویی
دلم میریزد...
مــــدت هــــاســــت...
کــارم شـــده...
دنبـــال بـــاد دویـــدن...
تــا شـــایـــد...
آرزوهـــای بـــربـــاد رفتــــه ام را...
پس بگیــــــرم..
سپندار مذگان روز دلباختگان ایرانی بر تو ای ایرانی عاشق مبارک باد...
اپم مهربان..