یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

شقایق

داغ هجر کدام عزیز را بر دل داری شقایق
که اینگونه سرخی دلت را به سیاهی نشانده
نیک می دانم شقایق
سوختن عشاق را سزاست
اما بگوی بر من
در وسعت بی انتهای صحرا
در آن دور دست دور افتاده ی مهجور
در آن تنهایی وسیع
چگونه شکوه عشق را یافتی که من
در این ازدحام سرشار
در این انبوه مردمان هزار رنگ
در این تعدد بی شمار صورتکها
هیچکس که کسی باشد و لایق عظمت واژه ی مقدس عشق 
نمی یابم
و چشمهایم
به هر سو که نظر کرد
جز اشکال صورت‌های وهم آلود آمیخته به رنگ را ندید
و قلبم
ناکام ماند در جستجوی زلالت پر شور چشمهایی که پاک می نگرند
که گویی
در آشفته بازار این شهر
نجابت نگاه کمیاب ترین کالاست
افتخار سوختن از عشق تو را سزاست شقایق
چرا که در خلوت در سکوت آمیخته ی نجیب صحرا
پاکی عشق را یافتی
و آن داغ که بر دل داری
درخشانتر از هر ستاره ای است که ایشان
بر سینه های غبار گرفته شان حمایل می کنند


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد