یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

یادته

 یادته یه روز بهم گفتی : هر وقت خواستی گریه کنی 


برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ... 


گفتم : اگه بارون نبود چی 


؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش 


می گیره ... 


گفتم : یه خواهش دارم . 


وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار . 


گفتی : به چشم ... 


حالا امروز من دارم گریه می کنم اما آسمون


نمی باره ... 


تو هم اون دور دورا ایستادی 


بارون

دلم براش تنگ شده

چشام پر از اشک شده

تو سینه ام یه آهه

میخاد بارون بباره

بارونه دونه دونه

نم نم میاد رو گونه

دارم میشم دیوونه

اینو خودش می دونه