یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

دوستــــت دارم

چشمهایت را در چشمهایم خیره کردی و آهسته گفتی
دوستت دارم
در آن هنگام که در دلم فریاد می زدم من هم
دوستت دارم بیشتر از آن چه که
فکرش را می کنی
اشکهایم بی اختیار روانه گونه هایم شدند
سرم را آهسته بر روی شانه هایت گذاشتی
موهایم را نوازش کردی
لبانت را بر لبانم نزدیک کردی
و بوسه گرمی از لبانم چیدی ، دستهای سردم را در
دستهای گرم و لطیفت فشار دادی
گفتم... می دانی


می خواهم تا خود سپیده صبح در آغوشت باشم
و برای همیشه در کنار هم باشیم.... عطر نفسهایت
را نزدیک نفسهایم احساس کنم
ستاره ها در آسمان چشمک زنان جشن با شکوهی را
آغاز کردند... همه جا تاریک بود
قطرات باران یکی یکی و خیلی آهسته صورتمان را
نوازش می داد
پرنده خوش آوازی بر شاخه درخت نشست
تــو به آسمان نگاهی کردی و من همان طور که در
چشمهایت خیره شده بودم
لبخند زنان فریاد زدم
نــــگاه کن
نـــگاه کن ...! پرندگان زمستانی چگونه در دل من
خود را گرم می کنند
و
ماه نیمه٫ در طراوت روحم٫ نیمه دیگر خود را می
جوید
ببین... چگونـــه تـــو را دوســـت دارم
که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد و در حرارت
خونم پناهی می جوید
دوستــــت دارم

مرگ

ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﯼ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﯽ ﺑﺎﺷﻢ

ﺍﺷﺮﺍﻓﯽ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺮ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺯﻧﯽ ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ
ﮐﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺶ
ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
ﻭ ﻧﮕﺎﻫﺶ
ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﮔﯿﺮ ﮐﻨﺪ
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺯﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ
که افسردگی اش طبیعی است
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺍست
دیگر وقت آن است که مرگ بیایبد
وشاخ هایش را در دلم فرو کند

الهام اسلامی