یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

زن که باشی...فروغ فرخزاد


زن که باشی


همه ی دیوانگی های عالم را بلدی


گاهی میزنی زیر گریه


که دلش بلرزد و صدایت کند:بانو....


دست خودت نیست


زن که باشی...

هزار بار هم که بگوید:دوستت دارد!!!


بازهم خواهی پرسی:دوستم داری؟؟؟


و ته دلت همیشه خواهد لرزید.......


زن که باشی

زود می بخشی ، زود می رنجی ، زود می گریی ، زود می خندی...


چون سرشاری از احساس


زن که باشی

هروقت که صدایت میکند:خوشکلکم!!!


خدا را شکر میکنی که درچشمان او زیبایی


دست خودت نیست


زن که باشی


همه ی دیوانگی های عالم را بلدی...


فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد

چه گریزیست ز من ؟

چه شتابیست به راه ؟

به چه خواهی بردن

در شبی این همه تاریک پناه ؟

مرمرین پلهٔ آن غرفهٔ عاج

ای دریغا که زما بس دور است

لحظه ها را دریاب

چشم فردا کور است

نه چراغیست در آن پایان

هر چه از دور نمایانست

شاید آن نقطهٔ نورانی

چشم گرگان بیابانست

مِی فرومانده به جام

سر به سجاده نهادن تا کی

او در اینجاست نهان

می درخشد در مِی

گر به هم آویزیم

ما دو سرگشتهٔ تنها ، چون موج

به پناهی که تو می جویی ، خواهیم رسید

اندر آن لحظهٔ جادویی اوج !

---------------------------
فروغ فرخزاد
تهران- ٨ آبان ١٣٣٦


هنوز به دیدار خدا می روند ...


فروغ فرخزاد
هنوز به دیدار خدا می روند ... 
خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد ،
خدا در اتومبیل پسری است که
مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !!
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!!
خدا کنار کودکی است که می خواهداز فروشگاه شکلات بدزد !!
خدا کنارساعت کوک شده ی توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!!
از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!
خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟
خدا همین جاست ، نه فقط در عربستان!
خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه فقط عربی را !
خدایا دوستت دارم و دوستانم را به تو میسپارم که لحظه ای غم نبینند...