یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

حجله گاه..

امشب دامادم راهی حجله گاه عروسش شد..

سخت بود .. 

درد داشت طعم رقیب را چشیدن! 

اسم تو باید هم ردیف اسم من می آمد .. 

چه شد که همه چیز بهم خورد؟

چه شد مال " او" شدی؟ چه شد "من" برایت تمام شدم؟

روز عروسیت آمدم ... 

در لابلای جمعیت پنهان شدم....

مرا ندیدی...

اما من تو را در کت و شلوار مشکی دامادیت دیدم ... 

چقدر خواستنی شده بودی...

روزی مرد رویاهای من بودی! اما حالا..داماد دیگری بودی..!!

عروست چقدر به تو میبالید...

چقدر خندان دستان سفید و ظریفش را دور گردنت می انداخت و لبخند هایتان 

چقدر عمیق بود!

من زیر مهر دست های به هم قفل شده و قلبای ملتهب تو و عروست، یخ بستم! 

برق حلقه ات هنوز هم تن یخی و اسفندی مرا میسوزاند... 


برق حلقه ی طلایی دست چپت، تمام زندگیم را سوزاند... :"من" را تمام کرد... 

آرامتر برو مسافر من!
آرامتر گام بردار..

بگذار دلم باور کند که دیگر تو مال دیگرانی!
بگذار باور کند که فکر کردن به داماد دیگران حرام است!
امشب صدای اشک ها و ضجه های من در صدای فنر تخت تو و عروست، گم میشود...

امشب تو به حجله گاه معشوقت میروی و من دلم را به قربانگاه میبرم.


عاشقتم دیوونه...

یعنی میشه...

یه روز توآغوش توبیداربشم؟؟

بعدخوابالونگات کنم ببینم...

درازکشیدی داری منونگاه میکنی...

اولش باورم نشه..

فکرکنم هنوزخوابم..

ههی چشماموبمالم وبازوبسته کنم...

بعدببینم داری بهم لبخندمیزنی...

بعدبگی:..

صبح بخیر زندگیه من...

دیدی آخرسرمال خودم شدی...

منم محکم بغلت کنم وبگم...

عاشقتم دیوونه...


مرد ماهی گیر

مردی کنار ساحل دریا قدم می زد که صحنه جالب توجهی رو دید،


مرد ماهیگیری کمی آن سو تر در قایق کوچکش مشغول ماهیگیری بود،


او ماهی های کوچک را نگه می داشت و ماهی های بزرگتر را داخل آب دریا می انداخت.


بالاخره کنجکاوی مرد بر او چیره شد جلو رفت و پرسید :


چرا ماهیهای کوچک را نگه می داری و ماهیهای بزرگتر را دوباره به آب می اندازی؟ ؟ماهیگیر جواب داد: 


واقعا دلم نمی خواهد این کار را بکنم ولی چاره ای ندارم چرا که "ماهیتابه ی من کوچک است"


اگر ماهیتابه ی بزرگتری داشتم آنها را نیز به خانه می بردم.!!!!!


**گاهی مانیز مانند این ماهیگیر شانسهای بزرگ زندگی را،فرصتهای خوب و رویایی که خداوند


 در اختیار ما قرارمی دهد را با بی درایتی از دست می دهیم و این تنها تقصیر خود ماست**

زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند


برای فهمیدن ارزش 10 سال از زوجهای تازه طلاق گرفته بپرس


برای فهمیدن ارزش4 سال از فارغ التحصیل دانشگاه بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 سال از دانش آموزی که مردود شده بپرس


برای فهمیدن ارزش 9 ماه از مادری که نوزاد مرده به دنیا آورده بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 ماه ازمادری که نوزاد نارس به دنیا آورده بپرس


برای فهمیدن ارزش یک روز از کارگر روزمزد بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 ساعت ازعشاقی که در انتظار همدیگر هستند بپرس


برای فهمیدن ارزش یک دقیقه از مسافرت جا مانده از هواپیما و قطار بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 ثانیه از شخص بازمانده از تصادف بپرس


وبرای فهمیدن ارزش یک دهم ثانیه از دارنده ی مدال المپیک بپرس 


..................هر لحظه گنجی است بزرگ.. گنجتان  را دریابید 


 بدانید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند...................


ماه تابید


ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا


نرم باز آمد و بگرفت در آغوش مرا


گفت :خاموش در اینجا چه نشستی؟ گفتم:


بوی محبوبه ی شب می برد از هوش مرا! 


بوی محبوبه ی شب بوی جنون پرور عشق


وه، چه جادوست که از هوش برد بوش مرا


بیا


چشمانم منتظرقدوم توست‎


 قفل زده ام آنها را به جاده                          


جاده ای که به عشق دیدارتو، 


به گلهای وحشی رنگارنگ آذین بسته شده و عاشقانه ‎


جای جای هرقدمت را با لبانم گلباران میکنم


بیا که من


 بیقرارتوام  


بیا که تا آمدنت


خدا را رها نمیکنم ‎‎‎