یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ

«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ «ﻗﻠﺐ» ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ، 

ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ‌«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ … .

ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ «ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ 

ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ؛ ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ؛ ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ …

ﺁﻥ ﻗﺪﺭﻣﻘﺎﻭﻣﺖ میکنی ﺗﺎﯾﮏ ﺭﻭﺯمیبینی ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰﺍﯾﻨﮑﻪ ؛ﺩﻧﺪﺍﻥ ‌ﺩﻭﺳﺖ داشتنت ﺭﺍبکشی ﻭﺑﯿﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ! 

 ﺣﺎﻻ … ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ، 

ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ می خوری ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ .            ﻭﻟﯽ …

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ…

«دیل کارنگی‌»

نظرات 267 + ارسال نظر
رها یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 18:26 http://rahaafrughi.mihanblog.com

فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.

آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد

نه نقاشی را میگذارد کنار،

نه دماغش را اگر معمولی است عمل می کند،

نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،

نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد،

نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،

نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.



حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس از هبوط (سقوط) در لایه ی آدم های "معمولی".

و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،

نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن،

خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.



تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم.



نمی خواهم دیگر آدم ها مرا

فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند.

از حالا خودِ معمولی ام را به معرض نمایش می گذارم

و به خود معمولی ا م عشق می ورزم



و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزند

ممنون رها خانم

یلدا شنبه 11 مهر 1394 ساعت 22:55 http://shabhayerooshan.ir

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق زهر بی سر وپایی نکنیم..






ممنون

لیلی شنبه 11 مهر 1394 ساعت 16:39 http://sara1246.blogsky.com

دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟
یا به باغ وگل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن؟
پیر فرزانه ی من بانگ برآورد که این حرف نکوست
دل که تنگ است برو خانه دوست
شانه اش جایگه گریه توست
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره ی دلتنگی توست
دل که تنگ است برو خانه دوست
خانه اش خانه توست
...

لیلی شنبه 11 مهر 1394 ساعت 16:32 http://sara1246.blogsky.com

تنهایی ، آرامگاه جاوید من است
و درد و سکوت ، همنشین تنهایی من!
به پریشانی یک آرزوی آشفته
چه می دانم چگونه ؟
از تنهایی اتاق گریختم
عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست؛
و آن دوست داشتن است.

سپاس لیلی خانم گل

نیلوفر شنبه 11 مهر 1394 ساعت 16:26 http://nafasi76.blogfa.com

همیشه دعا کنید :


چشمانی داشته باشید که بهترین ها را در آدم ها ببیند

قلبی که خطاکارترین ها را ببخشد

ذهنی که بدیها را فراموش کند

و روحی که هیچگاه ایمانش به خدا را از دست ندهد …

بین هزاران ” دیروز ” و میلیون ها ” فردا ”

فقط یک ” امروز ” وجود دارد . . .

” امروز ” را از دست نده . . . !

چشم...

فرشته ای از شیطان پرسید:
" قوی ترین سلاح تو برای فریفتن انسان ها چیست؟ "
شیطان گفت: " به آن ها می گویم هنوز فرصت هست "
شیطان پرسید:
" حال قدرتمند ترین سلاح تو برای نجات و امید بخشیدن به آنها
چیست؟ "

فرشته گفت: " به آنها می گویم هنوز فرصت هست

ممنونم سردار

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . .

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:21

از بعضی از آدمها تنها خاطره می ماند !

از بعضی های دیگر هم هیچ !

خاطره ساختن لیاقت می خواهد !

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:21

از پست ترین و رذل ترین افراد، کسیست که انسان ضعیف را پیدا میکند و به شما نشان میدهد تا خدای خود را شکر کنید!

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:20

هیچ وقت یکی را با همه ی ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻪ ﺑﺎﺵ !
ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕـﻪ ﺩﺍﺭ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫــﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧـﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ ...

هییییییییی

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:18

از کسی پرسیدند...
کدامین خصلت از خدای خود را دوست داری؟

گفت:

همین بس که میدانم، او میتواند

مچم را بگیرد

ولی دستم را میگیرد...

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:17

اگردیدی کسی....خیلی زود وابستت شد..
بدون..خیلی تنهاست..
بدون که...آرزوش میشی
بدون...نمیتونه ناراحتت کنه...
بدون که از...ناراحتیت ناراحت..واز..خوشحالیت خوشحال میشه...
اگرتحمله این آدمو نداری قبل ازاین که همه زندگیش بشی....
خودتو بکش کنار..

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:17

اگر پشت سر یک زن بد شنیدید بدانید دو حالت دارد:
اگر گوینده مرد است؛ بی شک توانایی به دست آوردن او را نداشته است!
اگر زن است بدانید توانایی رقابت با او را نداشته!

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:16

ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!
جای "بنشین" و "بفرما", "بتمرگی" گفتند..!
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟
"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!
دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!
چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:15

حکایت ما، حکایت ان گندمزاریست
که سر بر شانه اسیابان گذاشت
برای گفتن دردهایش..........

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:14

ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ می ﮑﺮﺩﻧﺪ ﺟﺎﯼ ﻗﻨﺎﺭﯼ می ﻔﺮﻭﺧﺘﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻫﻮﺱ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ می ﮑﻨﻨﺪ ﺟﺎﯼ ﻋﺸﻖ می ﻔﺮﻭﺷﻨﺪ
ﺁﻧﺮﻭﺯﻫﺎ ﻣﺎﻝ ﺑﺎﺧﺘﻪ می ﺸﺪﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻝ ﺑﺎﺧﺘﻪ...

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:11

میان این همه
"نامردی "
باید شیطان را تحسین کرد که
"دروغ "
نگفت...
جهنم را به جان خرید اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:11

عمر زاهد همه طى شد " به تمناى بهشت "
او ندانست که در " ترک تمناست" بهشت

این چه حرفیست که در "عالم بالاست بهشت"

هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت....

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:10

«ساعت»،
«زندگیت را»،
به،
«افق»،
آدمهای «ارزان قیمت»، «کوک نکن»،

یا،
«خواب میمانی»، «یا عقب»!

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:10

دلم برای مداد سفید میسوزد.....!!!!‌
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ

ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﻮ ﺟﻌﺒﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟

ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !!


ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ ....

ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﻧﺪﺍﺭن ﻭ ﺧﺎﻟصن...

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:09

مهم نیست شیوه دعا خواندنت چگونه است ...
مهم ان است که درک کنی تا خودت اراده نکنی هیچ عملی انجام نخواهد پذیرفت

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:09

نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را؛ اخلاق خوب تکمیل میکند...

اما کمبود یا نبود اخلاق را؛ هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند...

پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست...

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:06

درختها میمیرند؛
عده ای عصا می شوند و دستی را می گیرند ؛

عده ای تبر می شوند بر نسل خویش ؛

عده ای چوب کبریت می شوند برای سوزاندن تبار خود
و.......
عده ای تخته سیاه میشوند برای تعلیم اندیشه ها .
سرنوشت گاهی خودش رقم میخورد ......
....
....
بقول دوستی دیگر :
بعضی آدمها زمانی متوجه حرفها و رفتارهایشان می شوند که:
با هم جنسی از خودشان در بیفتند ...!

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:05

فرهنگ یعنی بپذیریم که قیافه و ظاهر هرکس دوبخش دارد
بخش اول:چیزهایی که انتخاب خودش نیستند و به طور طبیعی به او داده شده اند و نباید مسخره شوند
بخش دوم:چیزهایی که انتخاب خودش هستند و به ما ربطی ندارند

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:05

تنها یک قانون در احساسات وجود دارد: کسی را که دوستش داریم خوشبخت کنیم.
شارل بودلر

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:04

وقتی برای دیگران لقمه بزرگ تر از دهانشان باشی،
آن ها چاره ای ندارند جز آنکه"خردت کنن"تا برایشان اندازه شوی...
پس مراقب معاشرت هایت باش

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:04

از پیری پرسیدند ،چه زمانی انسان پیر می گردد؟
فرمود: درست آن زمان که از گذشته خود پشیمان شده و افسوس آن را بخورد.

سفر تا انتهای شب جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:03

سلام عیدت مبارک دوست خوبم ...

ممنننننننننننننننون عید شما مبارک

محبوبه جمعه 10 مهر 1394 ساعت 10:30 http://mahenoghrey.mihanblog.com

روزهایی که مـی بینمت، نفسم می گیرد

و روزهایی که نیستی، دلم

اما

تو باش...!

تحمل ٍاولی آسان تر است

نیلوفر پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 19:05 http://nafasi76.blogfa.com

پاییز را دوست دارم

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام . . .

منم پاییز دوس دارم

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:08

مهر تو در ساحل روحم وزید چشم تو در گنجه عشقم خزید
با تو وفا کــــــردم و لبخند تو مـــــار شد و کفتــر جــانــم گزید

مرسی سر میزنید

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:07

گلبرگ به نرمى چو بر و دوش تو نیست مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست
پیمــــانه به تاثیر لب نـوش تـــــو نیست آتشکــــده را گـــرمى آغــــوش تو نیست

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:05

کمى گیجم کمى منگم عجیب است پریده بى جهت رنگم عجیب است
تــو را دیــــدم همین یک ساعت پیش برایت بـــاز دلتنگـــــم عجیب است

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:05

اشتیاقى کـــه به دیـــــدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گِل شود و گُل شکفد از گِل من تــا ابد مهــــــر تو بیرون نرود از دل من

زیییییباس

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:04

یادت نرود که یاد تو در یاد است آبـادى دل بـــراى تــــــــــو آبـــاد اســت
از یــاد نبر دل حقیرم اى دوست در این دل من همیشه یادت یاد است

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:03

من در غم تو، تو در وفاى دگرى دلتنگ تو من تو دلگشاى دگــرى
در مذهب عاشقان روالى باشد من دست تو بوسم تو پاى دگرى

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:02

بى وفــا شدى جفــــایت مى کنند بى وفایى کــن وفایت مى کنند
مهربانى گر چه آیینى خوش است مهربان باشى رهایت مى کنند

رها شدگان عشق

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:01

عمریست غم و درد نشانم داده در آتش سینه اش امانم داده
رنجور ترین درخت باغش هستم هـــر بــــار مرا دیده تکانم داده

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:59

دل من یار و غمخوارى ندارد پریشان است بـــازارى ندارد
هزاران قلب را تسخیر کردند کسى با قلب ما کارى ندارد

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:58

پاییز شدم تـــا تو بهـــــارم بشوى پرونده سبـــــز روزگــــارم بشوى
اى عشق چرا مثل دلم زرد شدى من صبر نکردم که دچارم بشوى

پـــــــــــــاییز

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:58

پس از تو خط قرمز مى گذارم پس از هر بى تو هرگز مى گذارم
مبـــــادا واژه ها دستت بگیرند تـــــــو را در یک پرانتز مى گـــذارند

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:57

تمـــــام آسمـــــان تعبیــر چشمت حواس پـرت من درگیـــر چشمت
دلم عاشق شدن اصلا بلد نیست اگر عاشق شدم تقصیر چشمت

چشمش

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:57

نمى دانست معناى خطــــــر را به باد آشنایى داد ســـــر را
ندیدى بوسه باران کرد با شوق درخت عشق لب هاى تر را

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:56

یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد بغض نفس و گلوى او را آزرد
مى خواست کـه عشق را نمایان نکند اشک آمد و باز آبرویش را برد

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:54

مــــــرا آن دیده ى تر مى شناسد مرا از خویش بهتر مى شناسد
به جرم عاشقى ها سر شناسم مـرا از پشت خنجر مى شناسد


سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:52

تــــو را بر کوه خواندم آب مى شد به دریا گفتمت بى تاب مى شد
چو بر شب نام پاکت را ســـــرودم ز خورشید رخت سیراب مى شد

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:52

سال ها پرسیدم از خود کیستم؟ آتشم؟شورم؟شــــرارم؟چیستم
دیدمـــش امروز و دانستم کنــــون او به جز من،من به جز او نیست

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:51

شب نیست کـه آهـــــم به ثریا نرسد از چشم ترم آب به دریا نرسد
میمیرم از این غصه کـــــه آیــــــا روزى دیدار به دیدار رسد یــــا نرسد

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:51

دل جــــز ره عشق تــــو نپوید هـرگــز جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحراى دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسى در آن نروید هرگز

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:50

جان غمگین،تن سوزان، دل شیدا دارم آنچه شایسته عشق است مهیا دارم
سوز دل، خون جگر، آتش غـم، در فراق چه بلاها کـــه ز عشقت من تنها دارم

مرسی نادیا خانم

سفر تا انتهای شب پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:49

سحر گاه در چمن خوشــرنگ شد گل نگـــاهش کـــردم و دلتنگ شـد گـــل
به دل گفتم که ناز است این میندیش چو دستى پیش بردم سنگ شد گل

رها چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 20:41 http://Rahaafrughi.mihanblog.com

لایـــــــــــــــــک

سپاس

مهرسا چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 17:24 http://aamm2326.blogfa.com

بگذشت یار از من و از پی نرفتمش
آری نمی‌توان ز پی عمر ِ رفته، رفت...

رفتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهرسا چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 17:22 http://aamm2326.blogfa.com

تا رفته ای، شمار شب و روز می کنـم
ایام عمر من، همه یوم الحساب بود...

داشتم گریه میکردم........

مهرسا چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 17:21 http://aamm2326.blogfa.com

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم

مهتاب چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 15:34

سلام
آهنگ وبتون اسمش چیه؟ واسه کیه؟

علیک سلام.................آهنگ مهتاب .......مهدی عسگری

هم اسم خودتون

نیلوفر چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 15:32

به هَم نِمیرِسیم...!
امّــا!
بهترین غریبه ات میمانم کـه تو را همیشه دوست خواهد داشت،
مَــــــــن و تـــــــو، "ما" که نشدیم هـیــچ،
من نیمی از خودم را هم باختم...!!!

سفر تا انتهای شب چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 10:52

دل می‌رود و دیده نمی‌شاید دوخت

چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت

پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت

آن سوخت که شمع را چنین می‌افروخت

سفر تا انتهای شب چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 10:52

روزی گفتی شبی کنم دلشادت

وز بند غمان خود کنم آزادت

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت

وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟

سفر تا انتهای شب چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 10:50

چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت

درمانش تحملست و سر پیش انداخت

یا ترک گل لعل همی باید گفت

یا با الم خار همی باید ساخت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد