یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ

«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ «ﻗﻠﺐ» ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ، 

ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ‌«ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ … .

ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ «ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ» ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ 

ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ؛ ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ؛ ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ …

ﺁﻥ ﻗﺪﺭﻣﻘﺎﻭﻣﺖ میکنی ﺗﺎﯾﮏ ﺭﻭﺯمیبینی ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰﺍﯾﻨﮑﻪ ؛ﺩﻧﺪﺍﻥ ‌ﺩﻭﺳﺖ داشتنت ﺭﺍبکشی ﻭﺑﯿﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ! 

 ﺣﺎﻻ … ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ، 

ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ می خوری ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ .            ﻭﻟﯽ …

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ…

«دیل کارنگی‌»

نظرات 267 + ارسال نظر
سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 11:13

دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست / در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم / بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 11:12

امشب شب رویای تو بود و تو نبودی / در دل همه آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد / در حسرت دیدار تو بود و تو نبودی . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 11:07

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند
معنی کور شدن را گره ها میفهمند
سخت است بالا بروی ساده بیای پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند . . .

دقیقا...

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 11:06

اگر چه عاشقی پر شور بودیم / به خود نزدیک و از هم دور بودیم
شب و روز از جدایی می‌سرودیم / من و تو وصله‌ای ناجور بودیم . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 11:05

شاهزاده ی عشقی که غلامت شده ام / پابند تو و اسیر دامت شده ام
گویند کبوتری وفادار تر از طوقی نیست / طوقی صفتم ، جلد مرامت شده ام . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 11:02

پر است خلوتم از یاد عاشقانه او / گرفته باز دل کوچکم بهانه او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه یا نشانه او . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:59

بی رویت آینه کدر خواهد شد / آهم در شهر منتشر خواهد شد
چون بمبی ساعتی دلم در سینه / با تاخیر تو منفجر خواهد شد . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:58

نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد ! / سایه ساران ِدو زلفت ، چه لمیدن دارد !
آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:56

گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:55

ما هرچه دویدیم به مقصد نرسیدیم / از عشق به جز مزه ی تلخش نچشیدیم . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:53

آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند
یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:51

لبریز غزل بیا همی آهسته / چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق / تا در تو رها شوم دمی آهسته . . .

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:51

لبریز غزل بیا همی آهسته / چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق / تا در تو رها شوم دمی آهسته . . .

زیباست

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:48

تو را بر کوه خواندم آب می شد به دریا گفتمت بی تاب می شد
چو بر شب نام پاکت را سرودم ز خورشید رخت سیراب می شد

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 09:00

تو را بر کوه خواندم آب می شد به دریا گفتمت بی تاب می شد
چو بر شب نام پاکت را سرودم ز خورشید رخت سیراب می شد

زیباست

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:57

سال ها پرسیدم از خود کیستم؟ آتشم؟ شورم؟ شرارم؟ چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم کنون او به جز من ، من به جز او نیستم

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:54

شب نیست که آهم به ثریا نرسد از چشم ترم آب به دریا نرسد
میمیرم از این غصه که آیا روزی دیدار به دیدار رسد یا نرسد

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:51

بردامن تو دست نیازم بادا پیوسته غم تو دلنوازم بادا
همواره خیالت که در آغوش من است آگاه زمن و سوزوگدازم بادا

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:48

دل جزره عشق تو نپوید هرگز جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی در آن نروید هرگز

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:44

ای روی تو گلگون زمی ناب شده وز خون دلم چو لاله سیراب شده
بر چشم ترم ببخش کز سوز درون اشکی است چو آتش آب شده

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:38

جان غمگین،تن سوزان،دل شیدا دارم آنچه شایسته عشق است مهیا دارم
سوزدل،خون جگر،آتش غم،درد فراق چه بلاها که زعشقت من تنها دارم

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:32

کاش در سینه مرا این دل دیوانه نبود یا اگر بود اسیر غم جانانه نبود
رخ گل مایه سودا و گرفتاری شد ورنه مرغ دل ما را هوس دانه نبود

کاش ...ولی هست

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:23

سحرگاه در چمن خوشرنگ شد گل نگاهش کردم و دلتنگ شد گل
به دل گفتم که ناز است این میندیش چو دستی پیش بردم سنگ شد گل

سفر تا انتهای شب دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:22

سلام عالی بود عالی احسنت به انتخاب زیبایت

ممنون

الی الیی دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 08:03 http://love100.blog.ir

برااااااااااوو مهسا خانوووم عالی بود،..

متشکرم....

خانم عکاس باشی ... یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 20:57 http://visionarylife.blog.ir

عالی بود هم متن هم عکــــس :)

سپاس

یاس ارغوان_مجتبی یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 12:04 http://yasarghavan.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد