بر تل خاکی نشسته بودم که خدا آمد و کنارم نشست گفت: مگر کودک شده ای که با خاک بازی میکنی؟
گفتم: نه ولی از بازی آدمهایت خسته شدم همان هایی که حس میکنند هنوز خاکم و روح تو در من دمیده نشده من با این خاک بازی میکنم تا آدمهایت را بازی ندهم ...
♥ خدا خندید ♥
پرسیدم: خدا چرا از آتش نیستم تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم؟
خدا اما ساکت بودگویا از من دلخور شده بود...
گفت: تو را از خاک آفریدم تا بسازی نه بسوزانی،
تو از خاک از عنصری برتر ساختم،
از خاک ساختم که با آب گل شوی و زندگی ببخشی،
از خاک که اگر آتشت بزنن باز هم زندگی میکنی،
با خاک ساختمت تا با باد برقصی،
تو را ازخاک ساختم تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تو را بازی داد تو برخیزی سر بر آوری در قلبت دانه عشق بکاری و رشد دهی و از میوه شیرینش لذت ببری تو از خاکی و به خاکی بودنت ببال.....
و من هیچ نداشتم برای گفتن به ♥ خدا ♥...
آرامش چیست؟
نگاه به گذشته و شکر خدا. نگاه به آینده و اعتماد به خدا.
نگاه به آینده و اعتماد به خدا.نگاه به درون و دیدن خدا .
نگاه به اطراف و جستجوی خدا.نگاه به درون و دیدن خدا .
” لحظه هایتان سرشار از بوی خدا”
متشکرم
زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود
زیباسسسسسسسسست
دلتنگی یعنی حس نبودن کسی که یکباره تمام وجودت تمنای بودنش رامیکند...
و چه ضربه سنگینی است...
که دلتنگ باشی و بدانی که دیدنش تا ابد یک رویاست...
خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی آهسته می گوید
کنارت هستم ای تنها.....
و دل آرام می گیرد . . .
یا خدا......
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من .
زیبا بود...