یاس ارغوان
یاس ارغوان

یاس ارغوان

پرُسون پرُسون لرزون لرزون


پرُسون پرُسون    لرزون لرزون


او.....مدم در خونه تون


یواش یواش    یواشکی


او.....مدم در خونه تون


یک شاخه گل در دستم


سر راهت بنشستم


از پنجره منو دیدی


با اون چشمات خندیدی


آ.....ه   به خدا    آ....ن    نگاهت


از خاطرم نرود


گفتم به خدا قهر گناهه


دل منتظر و چشم به راهه


ای من به فدات ناز نکن تو


با چشم سیات ناز نکن تو


این دو روز دنیا


مثل خواب و رویا


گذرونه


وقتی آشتی باشیم


غصه ای نداره


این زمونه

باران ببار

غصه می سوزد مرا ، باران ببار

کوچه می خواند تو را ، باران ببار


ابرها را دانه دانه جمع کن


بر زمین دامن گشا ، باران ببار


خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است


آسمان را کن رها ، باران ببار


باغبان از کوچه باغان رفته است


ابر را جاری نما ، باران ببار


موج میخواهد بیابان سکوت


با خوِد دریا بیا ، باران ببار


تا بیاید آن بهار سبز سبز


تازه تر باید هوا ، باران ببار


سینه ام آشوب و دل خونابه است


غصه می سوزد مرا ، باران ببار




نا صبوری


                                               خدایـــــا
                                   اجازه هست ناصبوری کنم؟
                             به بزرگیت قسم از صبوری خسته ام...
                         از فریادهایی که در گلویم خفه ماند و میماند...
                   از اشک هایی که شبها تنها بالشم و تو شاهد آن هستی
                     و از حرف هایی که زنده به گور گشت در گورستان دلم
                  آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را
                         در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی
                          آرزوی پــــــروازبه سوی تو را دارم همیـن......

...... اهسته می بوسمت....!!!


یک روز می بوسمت !


یک روز که باران می بارد،


یک روز که چترمان دو نفره شده


یک روز که همه جا حسابی خیس خیس است ،


یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ شده ،


ارامتر از هر چه تصورش کنی ،


...... اهسته می بوسمت....!!!


یادته

 یادته یه روز بهم گفتی : هر وقت خواستی گریه کنی 


برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ... 


گفتم : اگه بارون نبود چی 


؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش 


می گیره ... 


گفتم : یه خواهش دارم . 


وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار . 


گفتی : به چشم ... 


حالا امروز من دارم گریه می کنم اما آسمون


نمی باره ... 


تو هم اون دور دورا ایستادی 


گل یخ


گل یخ



غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده

شب تو موهای سیاهت خونه کرده

دوتا چشمون سیاهت مثل شبهای منه

سیاهی های دو چشمت مثل غم های منه

وقتی بغض از مژه هام پایین میاد بارون میشه

سیل غمها آبادیمو ویرونه کرده

وقتی با من میمونی تنهاییمو باد می بره

دوتا چشمام بارون شبونه کرده

بهار از دستهای من پر زدو رفت

گل یخ توی دلم جوونه کرده

تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم

دل شکوفه تو این زمونه کرده

چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه

گل یخ توی دلم جوونه کرده


کوروش یغمایی

ده اشتباه که به مغز شما آسیب میزند

ده اشتباه که به مغز شما آسیب میزند
1.نخوردن صبحانه
کسانی که صبحانه نمی‌خورند قند خونشان به سطح پائین تری افت می‌کند. این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی می‌شود.
2. پرخوری
این امر باعث تصلب شرائین (سختی دیواره رگهای) مغز شده و منجر به کاهش قدرت ذهنی می‌شود.
3- دخانیات
این امر باعث کوچک شدن چند برابری مغز و منجر به آلزایمر می‌شود.
4. استفاده زیاد قند و شکر
استفاده زیاد قند و شکر جذب پروتئین و مواد غذائی را متوقف می‌کند و منجر به سوء تغذیه و احتمالا اختلال در رشد مغزی خواهد شد
5. آلودگی هوا
مغز بزرگترین مصرف کننده اکسیژن در بدن ماست. دمیدن هوای آلوده باعث کاهش اکسیژن تامینی مغز شده و منجر به کاهش کارآیی مغز می‌شود.
6. کمبود خواب
خواب به مغزمان اجازه استراحت می‌دهد. دوره طولانی کاهش خواب منجر به شتاب گیری مرگ سلولهای مغزی خواهد شد.
7. پوشاندن سر به هنگام خواب
خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش تجمع دی اکسید کربن و کاهش تجمع اکسیژن شده و منجر به تأثیرات مخرب مغزی خواهد شد.
8.کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری
کار سخت یا مطالعه در زمان بیماری ممکن است منجر به کاهش کارآئی مغز و در نتیجه صدمه مغزی شود
9.کاهش افکار مثبت
فکر کردن بهترین راه برای تمرین دادن به مغزمان است. کاهش افکار مثبت مغزی ممکن است باعث کوچک شدن مغز شود.
10.کم حرفی
مکالمات انتزاعی منجر به رشد کارآئی مغز خواهد شد.
پروفسورمجید سمیعی 

بارون

دلم براش تنگ شده

چشام پر از اشک شده

تو سینه ام یه آهه

میخاد بارون بباره

بارونه دونه دونه

نم نم میاد رو گونه

دارم میشم دیوونه

اینو خودش می دونه


رفتی

رفتی و با رفتنت

آسمون دلم برفی شده

محببتت توی دلم زندونی شده

میخام اینو خوب بدونی

فرشته دلم بودی

عزیز و مونسم بودی

چراغه محفلم بودی

میخام بگم برو 

ولی اینو بدون

با رفتنت غم توی دلم لونه زده

گرگ چشات توی سرم زوزه زده


//خدایا//

خدایا....

زندگی ات، مانند حرف پسر بچه ایست، که گریه کنان


 به مادرش می گفت هم "میزنی" هم میگی " گریه نکن"!!؟؟


حجله گاه..

امشب دامادم راهی حجله گاه عروسش شد..

سخت بود .. 

درد داشت طعم رقیب را چشیدن! 

اسم تو باید هم ردیف اسم من می آمد .. 

چه شد که همه چیز بهم خورد؟

چه شد مال " او" شدی؟ چه شد "من" برایت تمام شدم؟

روز عروسیت آمدم ... 

در لابلای جمعیت پنهان شدم....

مرا ندیدی...

اما من تو را در کت و شلوار مشکی دامادیت دیدم ... 

چقدر خواستنی شده بودی...

روزی مرد رویاهای من بودی! اما حالا..داماد دیگری بودی..!!

عروست چقدر به تو میبالید...

چقدر خندان دستان سفید و ظریفش را دور گردنت می انداخت و لبخند هایتان 

چقدر عمیق بود!

من زیر مهر دست های به هم قفل شده و قلبای ملتهب تو و عروست، یخ بستم! 

برق حلقه ات هنوز هم تن یخی و اسفندی مرا میسوزاند... 


برق حلقه ی طلایی دست چپت، تمام زندگیم را سوزاند... :"من" را تمام کرد... 

آرامتر برو مسافر من!
آرامتر گام بردار..

بگذار دلم باور کند که دیگر تو مال دیگرانی!
بگذار باور کند که فکر کردن به داماد دیگران حرام است!
امشب صدای اشک ها و ضجه های من در صدای فنر تخت تو و عروست، گم میشود...

امشب تو به حجله گاه معشوقت میروی و من دلم را به قربانگاه میبرم.


عاشقتم دیوونه...

یعنی میشه...

یه روز توآغوش توبیداربشم؟؟

بعدخوابالونگات کنم ببینم...

درازکشیدی داری منونگاه میکنی...

اولش باورم نشه..

فکرکنم هنوزخوابم..

ههی چشماموبمالم وبازوبسته کنم...

بعدببینم داری بهم لبخندمیزنی...

بعدبگی:..

صبح بخیر زندگیه من...

دیدی آخرسرمال خودم شدی...

منم محکم بغلت کنم وبگم...

عاشقتم دیوونه...


مرد ماهی گیر

مردی کنار ساحل دریا قدم می زد که صحنه جالب توجهی رو دید،


مرد ماهیگیری کمی آن سو تر در قایق کوچکش مشغول ماهیگیری بود،


او ماهی های کوچک را نگه می داشت و ماهی های بزرگتر را داخل آب دریا می انداخت.


بالاخره کنجکاوی مرد بر او چیره شد جلو رفت و پرسید :


چرا ماهیهای کوچک را نگه می داری و ماهیهای بزرگتر را دوباره به آب می اندازی؟ ؟ماهیگیر جواب داد: 


واقعا دلم نمی خواهد این کار را بکنم ولی چاره ای ندارم چرا که "ماهیتابه ی من کوچک است"


اگر ماهیتابه ی بزرگتری داشتم آنها را نیز به خانه می بردم.!!!!!


**گاهی مانیز مانند این ماهیگیر شانسهای بزرگ زندگی را،فرصتهای خوب و رویایی که خداوند


 در اختیار ما قرارمی دهد را با بی درایتی از دست می دهیم و این تنها تقصیر خود ماست**

زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند


برای فهمیدن ارزش 10 سال از زوجهای تازه طلاق گرفته بپرس


برای فهمیدن ارزش4 سال از فارغ التحصیل دانشگاه بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 سال از دانش آموزی که مردود شده بپرس


برای فهمیدن ارزش 9 ماه از مادری که نوزاد مرده به دنیا آورده بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 ماه ازمادری که نوزاد نارس به دنیا آورده بپرس


برای فهمیدن ارزش یک روز از کارگر روزمزد بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 ساعت ازعشاقی که در انتظار همدیگر هستند بپرس


برای فهمیدن ارزش یک دقیقه از مسافرت جا مانده از هواپیما و قطار بپرس


برای فهمیدن ارزش 1 ثانیه از شخص بازمانده از تصادف بپرس


وبرای فهمیدن ارزش یک دهم ثانیه از دارنده ی مدال المپیک بپرس 


..................هر لحظه گنجی است بزرگ.. گنجتان  را دریابید 


 بدانید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند...................


ماه تابید


ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا


نرم باز آمد و بگرفت در آغوش مرا


گفت :خاموش در اینجا چه نشستی؟ گفتم:


بوی محبوبه ی شب می برد از هوش مرا! 


بوی محبوبه ی شب بوی جنون پرور عشق


وه، چه جادوست که از هوش برد بوش مرا